۲۲.۷.۹۵

قلب خود را عیار باید کرد


پشت بر روزگار باید کرد
روی در روی یار باید کرد

چون ز رخسار پرده برگیرد
دردمش جان نثار باید کرد

پیش شمع رخش چوپروانه
سوختن اختیار باید کرد

از پی یک نظاره بر دراو
سال‌ها انتظار باید کرد

تا کند یار روی در رویت
دلت آیینه‌وار باید کرد

تات در بوته‌زار بگدازد
قلب خود را عیار باید کرد

تا نهد بر سرت عزیزی پای
خویش، چون خاک خوار باید کرد

ور تو خود را زخاک به دانی
خود تو را سنگسار باید کرد

تا دهی بوسه بر کف پایش
خویشتن را غبار باید کرد

دشمنی کت ز دوست وا دارد
زودت از وی فرار باید کرد

ور زچشمت نهان بود دشمن
پس دو چشمت چهار باید کرد

دشمن خود تویی، چو درنگری
با خودت کارزار باید کرد

چون عراقی زدست خود فریاد
هر دمت صدهزار باید کرد.

عراقی