۱۹.۷.۹۵

بجزیوسف سرزندان که دارد


نگارا بیتو برگ جان که دارد
دل شاد و لب خندان که دارد

به امید وصالت میدهم جان
ورنه طاقت هجران که دارد

غم ارندهد جگر برخوان وصلت
دل درویش را مهمان که دارد

نیاید جزخیالت دردل من
بجزیوسف سرزندان که دارد

مرا باتو خوشآید خلد، ورنه
غم حور وسر رضوان که دارد

همه کس میکند دعوی عشقت
ولی بادرد بیدرمان که دارد

غمت هرلحظه جانی خواهد ازمن
چه انصاف است چندین جان که دارد

مرا گویند فردا روزوصل است
وگرنه طاقت هجران که دارد

نشان عشق می‌جویی عراقی
ببین تاچشم خون افشان که دارد.

عراقی