۲۰.۵.۹۵

آشکارا و نهانی ساقیا


سر بسر از لطف جانی ساقیا
خوشتر از جان چیست؟ آنی ساقیا

میل جانها جمله سوی روی توست
رو، که شیرین دلستانی ساقیا

زان بچشم من درآیی هر زمان
کز صفا آب روانی ساقیا

از می عشق ار چه سرمستی، مکن
با حریفان سرگرانی ساقیا

وعده‌ای می‌ ده، اگر چه کج بود
کز بهانه در گمانی ساقیا

بر لب خود بوسه ده، آنگه ببین
ذوق آب زندگانی ساقیا

از لطافت در نیابد کس تو را
زان یقینم شد که جانی ساقیا

گوش جانها پر گهر شد، زانکه تو
از سخن در می‌چکانی ساقیا

در دل و چشمم ز حسن و لطف خویش
آشکارا و نهانی ساقیا

نیست در عالم عراقی را دمی
بر لب تو کامرانی ساقیا.

عراقی