۲۳.۱۱.۹۴

چرا اروپا گورستان هنرمندان، نویسندگان، شعرا، دانشمندان، سیاستمداران و نخبگان ایرانی‌ است!


قتل مرموز احتمالی سهراب رحیمی ( شاعر، نویسنده، منتقد، مترجم) در سوئد و قتل مرموز مهدی ح (معلم) در آلمان تازه‌ترین نمونه‌های کشتار نخبگان ایرانی‌ در اروپا میباشند!
این پرسش مانند یک سنگریزه در کفش، تا مدت‌ها آزار دهند بوده که چطور شد پس از فتنه ضدّ ایرانی‌ ۵۷ موج عظیمی‌ از نخبگان ایران از کشور مهاجرت کرده و راهی‌ کشور‌های گورستان مانند ‌اروپایی شدند، و آنجا با استقبال شگفتنگیزی پذیرا شده و دست‌های پنهانی‌ تا چند سال جریان این مهاجرت را در جامعه ایران تبلیغ و جریان سفر و مهاجرت را ساده سازی کرده و ماشین بیرون رفت نخبگان ایرانی‌ از سرزمین خودشان را هول میدادند!
امروز به راحتی‌ میتوان به دلایل بیشماری این کار که با طراحی‌ دقیق صورت گرفت و فواید بسیاری که برای غربی‌ها داشت، اشاره کرده و آنان را فهرست وار نوشت. به عنوان مثال از فواید گسترده این کار میتوان نام برد:

۱- خالی‌ کردن جامعه ایران از عوامل ضدّ حماقت و عقب ماندگی که آخوند و یا نوکر غربی ، نمایندگی آنرا دارند، و کلا در انحصار آنان میباشد، و اصلا پایگذاران کارخانجات این ویژگی‌‌های طاعونی در جامعه ایران میباشند، و در نتیجه وقتی‌ ضدّ آخوند‌ها نباشند، کار برای غربی‌ها بسیار آسان است و تصرف کامل ایران به راحتی‌ صورت می‌پذیرد!
۲- پیگیری سیاست‌های چپاول و برده داری ۳۰۰ سال غرب بر ضدّ ملت ایران که همواره با خالی‌ کردن جامعه از نخبگان آن، انجام پذیرفته و تداوم یافته است، چه از طریق ترور ( ترور نخبه برجسته ایران احمد کسروی تبریزی که به دست عوامل شعبون بیمخ آخوند‌ها و اخوان المسلمین، صورت گرفت و او را تکّه تکّه کردند، یک نمونه‌ای است که داغش همیشه زنده خواهد ماند ) و چه از طریق بی‌ آبرو ساختن و انگ و ننگ‌ به آنان زدن و زدودن آنان از جامعه بدین طریق، چه از طریق فریفتن آنان به مهاجرت از ایران و سپس ترور آنان در خارج از کشور! چرا

چون بر اساس یک منطق ساده، وقتی‌ راهنما و مرشد و دلسوز واقعی‌ ملت و مردم کوچه و بازار را از آنان بگیرید و در عوض یک مشت مزدور خود را در قالب مرشد به خورد ملت بدهید ( آخوند اهریمنی بمدت ۳۰۰ سال) ، در نتیجه آنان را از نظر فکری پریشان و تسخیر و بسیار محدود کرده و بدین ترتیب جریان نااگهی در بین بخش عظیمی‌ از مردم را تا سال‌ها نگاه داشته و در نتیجه راهبر‌ی یک ملت چند میلیونی ناآگاه توسط چند هزار اوباش و اراذل شعبون بیمخ بیرحم به راحتی‌ انجام می‌پذیرد. از پسآر دیگر این ناآگاهی این است که میتوان به راحتی‌ آب خوردن! آنان را فریفت و گله وار به این سو و آن سو کشاند، مالشان را از دستشان گرفت، مالک جان و خردشان گشت و دشمنان خونین و قاتلان پدر مادرشان را قهرمانان مقدس و تا حد پرستش برایشان ساخت و دلسوزان و قهرمانان واقعی‌ و دلاوران و کسانی‌ که بخاطر ایران و ایرانی‌ از جان خود نیز گذشته اند ، را دشمن خونی معرفی‌ ساخت و لعنت ابدی ایرانی‌‌ها را به روح و روان آنان خرید و هر دروغ و شیادی را به ملت آنچنان قبولاند که جز آن چیزی را نشناخته و پی‌ نگیرند. و ملتی که هزاران سال صاحب امپراطوری و هدایت دنیا بوده است، به‌گونه‌ای به نمایش گذاشت که تو گویی گروهی ذلیلند که سالها از چپ و راست عرب و ترک به آنان حمله کرده و پدرشان را سوزانده اند! مدرک؟ به تاریخی‌ که هنوز ۳۷ سال از آن نگذشته و هنوز شاهدان آن زنده اند، توجه بفرمایید که تا چه حد واژگون نوشته شده است! شاه و رضا شاه را دیکتاتور و شکنجه‌گر و دشمن ملت معرفی‌ میکنند و می‌نویسند ملت ایران چون در شکنجه و گرسنگی بودند، انقلاب کردند و شاه دیو را بیرون رانده و خمینی که نان بر سرِ سفر آنان آورد مانند فرشته‌ای بی‌ احساس با احترام و عزت وارد ساختند! و آنچنان حکومت مردمی ساختند که تاریخ ایران به خود ندیده! و چون ملت مرشد واقعی‌ ندارد، در نتیجه احمق‌ها هرگز نمیپرسند که چگونه میشود در یک حکومت دیکتاتوری پا شد و به راحتی و ظرف مدت کوتاهی انقلاب کرد و شاه را بیرون کرد و خمینی را که فقط آخوند‌ها میشناختنش آورد و شاه ایران کرد! کدامین منطق میتواند به این پرسش پاسخی درخور و شایسته بدهد، که اگر شاه دیکتاتور و شکنجه‌گر بود، و ارتشی قوی هم داشت و سازمان اطلاعات و امنیت مخوفی هم دارا بود، چگونه پس انقلاب شد! چگونه است که در سال ۸۸ که ۳ میلیون مردم به خیابان آمدند و ضدّ آخوند‌ها تظاهرات کردن انقلاب نشد! چرا در کردستان اشغالی با وجود ۳۵ میلیون کرد تحت ستم و شکنجه و کشتار انقلاب نمیشود؟ اگر شاه ایران یک چیزی در حد دیکتاتور امروز ترکا که با ارتش پیشرفته ناتو افتاده بجان یک مشت زن و کودک ! و آنان را میکشد و زندانی و شکنجه می‌کند، و در روز روشن در خیابان به آنان تجاوز کرده و پیکر بیجان‌شان را در پشت کامیون‌های ارتشی بر روی آسفالت خیابان میکشد و شهر‌هایشان را آنچنان ویران ساخته و سوزانده و گلوله باران کرده و مردمانش را آنچنان آواره‌ ساخته تو گویی هرگز در آنجا نه آب بوده نه آبادانی و نه آدمی‌!!،

اگر شاه ایران مانند دیکتاتور ترکا، دیکتاتور بود چرا به راحتی‌ گذاشت و رفت، چرا نماند و مانند دیکتاتور ترکا و عربا ملت را به فنا بدهد؟؟ چه جور دیکتاتوری بود که تجمعات به راحتی‌ صورت میگرفت، بدون مزاحمت حتی یک پاسبان! چه دستگاه اطلاعات و امنیتی بود که نوار‌ها و شب نام‌های ضدّ امنیت ملی‌ خمینی در حجم چند تنی از اروپا وارد و پخش میشد؟ چه دیکتاتوری و دستگاه امنیتی بود که تروریست‌ها و کامیون کامیون اسلحه تو ایران ریخته شده بود؟؟؟ چگونه است که در کشور‌هایی‌ که دیکتوری واقعی‌ برقرار است ، انقلاب نمیشود؟

۳- زدودن تاریخ و شواهد زنده تاریخ واقعی‌ بمنظور واژگون نوشتن آن
بله ملت چون مرشد و راهنما ندارد، ابتدا تمامی فیلم‌ها و تصاویر پیشرفت‌های دو شاه بزرگ و فقید پهلوی از بایگانی‌ها جمع شده و سوزانده میشوند و هر گونه مدرک و سند خوشبختی‌ مردم ایران نابود میگردد ، و تاریخ ایران از زمان قاجار‌های بیگانه و دوران شپش و فقر و فلاکت ایرانی‌ از سر گرفته شده و ۵۷ سال تاریخ پیشرفت و آبادانی ایران بیکبار از تمامی کتب پاک شده و نسل پس از فتنه ۵۷ تنها عکس‌های گدایان کور و کچل دوران قاجار‌های دست نشانده بیگانه را بعنوان تاریخ خود میشناسند و در نتیجه آنچه که میتوانند وضعیت فعلی‌ آخوندی را با آن مقایسه کنند فیلم‌ها و عکسها‌های دوران فلاکت قجری و نهایتاً دوران اوایل حکومت رضا شاه و جنگ جهانی‌ دوم و یا اوایل بدست گیری ایران توسط محمد رضا شاه است که تازه همین تصاویر هم ویرایش شده و به‌گونه‌ای که دلخواه آخوند هاست به معرض دید گذاشته میشود. سپس ، نام بنادر، آثار پهلوی‌ها به نام هر عرب پاپتی و ترکِ خر و بیگانه برگردانده میشود، پس از آن یک تاریخ جعلی و سرا پا دروغین نوشته شده و کم کم به خورد بچه‌های ایرانی‌ داده شده، و سپس آنچنان این تاریخ را تزریق میکنند که پس از ۲۰ سال دیگر غلیظ و جا افتاده میشود که به یکباره شاه که تمام عمر به ایران و ایرانی‌ خدمت کرد میشود یزید و خمینی که ایران را بنابودی و ویرانی کشاند و دست بیگانگان را بر جان و مال ایرانیها باز کرد و این همه دزدی و قتل و غارت و ستم و بیشرمی را به ملت ایران روا داشت، میشود امام حسین! و برای ملت مقدس و الهی!! و آیندگان ایرانی‌ آنچنان در سالروز مرگش تو سر و کله خود خواهند زد که برای مرگ پدر و مادرشان نزنند! چون وقتی‌ تو تاریخ نداشته باشی‌ همیشه کوچک و ناچیز و تو سری خور و نوکر بیگانگان باقی‌ خواهی ماند! و بتو خواهند قبولاند که اگر میخوای آدم باشی‌ باید به دامن ما آویزان شوی در غیر این صورت یک جهان سومی‌ ذلیلی که هیچگاه از خرد و شعور بهره‌ای نبرده‌ای و هر چه داری از ما داری ، پس سپاسگزار و پا بوس باقی‌ بمان! و درست مثل اینکه اگر امروز شما یک یهودی را ببینید که برای مرگ هیتلر تو سر و کله خود میزند و بر سر خاکش دخیل می‌بندد، و یا اگر یک آذری را ببینید که به قاتلان ترکِ نیاکان خود، کسانی‌ که از سر‌های پدرانش مناره‌ها ساختند و به مادر‌هایشان تجاوز کردند، یعنی‌ همان کاری که امروزه با کرد‌ها میکنند، اگر یک آذری امروز به خود ترک بگوید، و یا ۵۰ سال دیگر یک کرد بیاید و بگوید من ترکم! شما از حماقت و خریت او انگشت حیرت به دهان میگزید و احتمالأ از خنده ریسه می‌روید،

یعنی‌ همان سرنوشتی که خود شما دچارش گشتی و همان حکایت ملت ایران که امروزه مایه مضحکه و خنده دیگران است!! و هر چی‌ عرب‌ها جزّ میزنند، دشمنی آشکار میکنند، تو روز روشن ایرانی‌ میکشند و با هزار زبان به ملت ایران می‌گویند بابا، ما از شما بیزاریم، ما از شما نفرت داریم، ما به شما ستم کردیم، باز ملت به پا بوس مردگان عرب‌ها میروند، خدای اعراب را میپرستند، کتاب و زبان اعراب را گرامی‌ میدارند، اسم عربی‌ روی فرزندانشان میگذارند، برای شادی روح ارواح مردگان عرب روزانه هزاران بار سلام و صلوات میفرستند، برای نمایندگان عرب یعنی‌ آخوند‌ها نوکری می‌کند و الی‌ آخر! ملت وقتی‌ بخواب رفت، آیندگانش در کما خواهند ماند. و چه زمانی‌ ملت بخواب میرود؟ زمانی‌ که نخبگانش را از دست بدهد. و اینکه ارپایی‌ها بشدت بدنبال کشتن نویسندگان، شعرا، هنرمندم، قهرمانان و خلاصه نخبگان ایرانی‌ هستند، و با بیرحمی و با بازوی نظامی خود یعنی‌ ترکِ نوکر این جنایت را انجام میدهند، به دلایل بالاست.

رسانه‌ها می‌نویسند:
سهراب رحیمی شاعر و منتقد ادبی ساکن سوئد، پنج‌شنبه ۱۱ فوریه درگذشت.پیکر او بامداد پنج‌شنبه یازدهم فوریه در یک خودرو سوخته در خارج از شهر مالموی سوئد پیدا شد. علت حادثه‌ای که باعث مرگ این شاعر شد هنوز مشخص نیست.
پلیس سوئد از روی قرائنی حدس زده که پیکر کاملا سوخته‌ای که در خود رو پیدا شده متعلق به سهراب رحیمی است و بر اساس شواهد و مدارک پرونده‌ای بر مبنای احتمال قتل این شاعر در پلیس سوئد گشوده شده است.
سهراب رحیمی بیست و دو ساله بود به سوئد آمد و نزدیک سی سال سوئد زندکی کرد . ( ۷ سال پس از فتنه ۵۷)
سهراب رحیمی متولد ۱۳۴۱، چهارمحال و بختیاری است. وی از سال ۱۳۶۵ مُقیمِ کشورِ سوئد بود. سهراب رحیمی فعالیت‌های ادبی‌اش را در سال ۱۳۶۸ با چاپِ شعرهایش در نشریات روز سوئد آغاز کرد. همچنین با نشریه‌های پارسی زبان خارج از کشور مانند: «بررسی‌‌کتاب»، «دفترِ‌‌شناخت»، «رؤیا»، «سَنجش»، «آفتاب»، «عاشقانه»، «خط»، «ویژه شعر»، «این» و «مَکث» همکاری داشته است. وی سردبیری گاهنامه شعرِی «اثر» را در سال‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۷ برعهده داشت .

رحیمی به زبانِ سوئدی نیز می‌نوشت و در نشریه‌های مُختلفِ سوئد، شعر ،مقاله و نقد به چاپ رسانده است. او عُضوِ «کانونِ نویسندگان سوئد»، «کانونِ مُنتقدانِ سوئد» و «کانونِ مُترجمانِ ادبی سوئد» است. نخستین مجموعه‌شعرش «خانه خواب‌ها» در سال ۱۹۹۵ در گوتنبرگ سوئد به چاپ رسید و دومین کتابش «هسته‌های فاسدِ زمان» در سال ۱۹۹۶ به صورت دوزبانه (سوئدی _ فارسی) در استکهلم مُنتشر شد.

کتاب سوم کتابی ست به نام « مرهم سپید» که در سال۱۹۹۸ به چاپ رسید. چهارمین کتاب در سال ۲۰۰۶ به نام « نامه‌ای برای تو » توسط انتشارات آیینه ی جنوب منتشر شد. رحیمی بارها به‌عنوانِ استادِ میهمان درمدارس عالی و دانشگاه‌های سوئد در‌باره شعر سخنرانی کرده است. وی مشغول ترجمه ی شعر معاصر سوئد به پارسی بود و مجموعه اشعاری نیز از شاعران فارسی زبان به سوئدی ترجمه کرده است. اشعار رحیمی تا کنون به زبان‌های پارسی ، عربی، انگلیسی، ترکی‌ ، اسپانیایی؛ فرانسوی، مقدونی؛دانمارکی؛ روسی؛اوکراینی ؛ چینی و آلمانی نوشته و ترجمه شده‌است. از جملهٔ آثار او در یک سال گذشته می‌توان به منتخب اشعارتوماس ترانسترومر اشاره کرد که با همکاری آزیتا قهرمان ترجمه و منتشر شد.

…معرفی‌ کامل آثار سهراب رحیمی:



Poet,writer, critic,translator
شاعر، نویسنده، منتقد، مترجم
dec.25 , 1962, SWEDEN
۱-The House of Dreams, published in Persian in 1994(poetry in persian)
۲-The Spoiled Kernels of Time, published in Persian and Swedish in 1995.(poetry in persianand swedish)
۳-White balsam, 1999.(poetry in persian and swedish)
۴-letter yo you, 2006
۵-The geometric drawing of melancholia, 2011,(poetry in persian)
۶- The librarian of the war, 2011( Novell in Swedish)
Sohrab Rahimi
Född 1962, Poet, Prosaist, lektör, Översättare
Egna verk:
۱- Khanah-yi khabha (Drömmarnas hus), Amoozesh förlag 1995, Sverige, POESI
۲- Tidens ruttna kärnor/Hastah’ha-yi fasid-i zaman, Roya förlag 1996 (svenska/persisk övers. S Mazandarani) , paralelltext på svenska och persiska. Även med persisk titel, Sverige, POESI
۳- Namei-baraye-to (Ett brev till dig), Dastansara, 2006, Iran, POESI
۴-Den vita salvan ( Klastrofobi för omsluten kropp), Roya/VLJ förlag 1998 (svenska/persisk övers. S Mazandarani) paralelltext på svenska och persiska. Även med persisk titel, Sverige, POESI
۵- Rasme Hendesie malikholia, Smockadoll, 2011, Sverige, POESI
۶- Krigsbibliotekarien, Smockadoll, 2011, Sverige, PROSA
Antologier:
۱- Ett regn av fjärilar, Persisk poesi i Sverige, Lund:, Elva iranska poeter i Sverige, paralelltext på svenska och persiska. Även med persisk titel, Roya, 1998
۲- Persisk poesi utomlands, Vol. 1, dikter av poeter, Kennet klemets och Sohrab Rahimi, Lund, paralelltext på svenska och persiska. Även med persisk titel, Roya, 1998
Översättningar:
۱-Azita Ghahreman: Dikter; 4 diktsamlingar, Smockadoll förlag 2009(med Kristian Karlsson)
۲- Poesins stämma- internationell poesifestival Malmö, , ۱۹۹۹ (Antologi) – samling
-Gilgamesh förlag, 1999, paralelltext på svenska och persiska., Sverige
۳- Sammanbrott – Bijan Farsi
-Baran bokförlag, 1995Även med persisk titel, Sverige
۴ -Diamant i aska – Arash Eslami
-Utbildningsförlaget,, 1994, Sverige
Redaktionellt
۱- Redaktör för Tidskriften ASAR (Verk), Nr 1,2,3,4,5 1997-1998, Sverigeکتاب‌شناسی
آثار به فارسی:
فصل های اجباری، گزیده ی اشعار ; نشر هندزمدیا ,لندن ۱۳۹۴
“رسم هندسی مالیخولیا”؛ مجموعه شعر؛ نشر اسموکادول؛ سوئد ۱۳۹۰،
“نامه‌ای برای تو”، مجموعه شعر، نشر آینهٔ جنوب؛ تهران ۱۳۸۴،
“مرهم سپید”،مجموعه شعر، نشرولی،۱۳۷۷ ؛سوئد
“هسته‌های فاسد زمان”، مجموعه شعر، نشر رویا ۱۳۷۴، سوئد،
“خانه خواب‌ها”، مجموعه شعر، نشر آموزش ۱۳۷۳؛ سوئد،
آثار به سوئدی:
سفرهای ناگزیر؛ مجموعه اشعار؛ نشر اسموکادول؛ ۱۳۹۱،
کتابدار جنگ، رمان، نشر اسموکادول؛ ۱۳۹۰،
ترجمه‌از فارسی به سوئدی:
سفرنامهٔ سراندیپ؛ دفتر شعرهای آزیتا قهرمان، نشر اسموکادل ، ۱۳۹۲
مجرمان بی گناه، رمان از امید محمودی؛ نشر اسموکادول؛ سوئد؛ ۱۳۹۱،
جلسه هیپنوزدرمطب دکتر کالیگاری؛ مجموعه شعر، آزیتا قهرمان،اسموکادل؛ سوئد؛ ۱۳۹۱،
مجموعه آثار آزیتا قهرمان؛ مجموعه شعر، اسموکادل؛ سوئد؛ ۱۳۸۸،
صدای شعر، فستیوال شعر مالمو، مجموعه شعر، نشر گیلگمش، سوئد، ۱۳۷۸،
فروپاشی، بیژن عزیزی، مجموعه شعر، نشر باران، سوئد، ۱۳۷۳
الماس در خاکستر، مجموعه شعر، آرش اسلامی، نشر آموزش، سوئد، ۱۳۷۲
منتخب آثار نعیمه دوستدار، نشر اسموکادل، سوئد، ۱۳۹۲
ترجمه از سوئدی به فارسی:
روشنای تاریکی، منتخب اشعار توماس ترانسترومر؛ با آزیتا قهرمان؛ نشر آرست؛ نروژ؛ ۱۳۹۱،
یک روایت ساده، ماری لوندکویست، با آزیتا قهرمان, نشر هندزمدیا، لندن ۱۳۹۴
زن ها در کپنهاگ، منتخب اشعار نیلز هاو، با آزیتا قهرمان, نشر بوتیمار،تهران، ۱۳۹۴
شهر بی‌ حصار،منتخب اشعار ماگنوس ویلیام اولسون، با آزیتا قهرمان ، نشر هندزمدیا، لندن, ۱۳۹۴
نقد و بررسی[ویرایش]
در برابر دستهای جاودانگی؛ مجموعه مقالات، بررسی شعرهای مهرنوش قربانعلی؛ نشر مایا؛ ۱۳۹۱
همکاری با آنتولوژی‌ها:
آنتولوژی وبلاگ اخراجیها، مجموعه داستان، انجمن قلم سوئد، ۱۳۹۱
شعر فارسی در خارج از کشور، مجموعه شعر، نشر رویا،۱۳۷۵
باران پروانه، مجموعه شعر، منتخب شعر شاعران ایرانی در سوئد، نشر رویا، ،۱۳۷۵
از درون قلبهای سوئدی، مجموعه شعر، آنتولوژی شعر معاصر سوئد، نشر اکو، ۱۳۷۲


همچنین قتل مرموز یک معلم ایرانی‌تبار در آلمان گزارش شد!


قتل یک معلم ایرانی‌تبار ساکن شهر سله در آلمان تأثر عموم را برانگیخته است. او در بین شاگردان و همکاران خود محبوب بود. اداره پلیس برای یافتن قاتل یا قاتلین این معلم “کمیسیونی ویژه” تشکیل داده است.
رسانه‌های آلمان این معلم آلمانی ایرانی‌تبار را مهدی ح. معرفی کرده‌اند. او ۵۵ سال داشته و در یکی از دبیرستان‌های شهر سله (کلل) ریاضی، فیزیک و شیمی تدریس می‌کرده است. شهر سله در ایالت نیدرزاکسن واقع شده‌ و حدود ۷۰ هزار نفر جمعیت دارد.
از آنجایی که مهدی ح. روز سه‌شنبه (۹ فوریه / ۲۰بهمن) بر سر کلاس درس حاضر نشده بود، همکاران او نگران شده و به او تلفن می‌کنند، اما تلاش‌های آنان بی‌پاسخ می‌ماند.

به نوشته رسانه‌های آلمان یکی از معلمان دبیرستان به خانه همکارش مراجعه می‌کند و با کلیدی که قبلا مهدی در نزد همسایه‌اش گذاشته بوده، موفق می‌شود وارد خانه شود. او جسد او را در زیرزمین پیدا می‌کند و بلافاصله به پلیس اطلاع می‌دهد.
تورستن والهاینکه، یکی از مقامات اداره پلیس شهر سله به رسانه‌های آلمان گفته است، در کالبدشکافی که در روز چهارشنبه (۱۰ فوریه/ ۲۱بهمن) انجام گرفته، مشخص شده است که این معلم در نتیجه ضربه‌ای که بر سرش وارد آمده، درگذشته است. این مقام پلیس تاکید کرد که اداره پلیس با تشکیل “کمیسیون ویژه بررسی قتل” به این حادثه رسیدگی می‌کند.
به گزارش منابع پلیس تحقیقات از جمله در میان همکاران، دوستان و اطرافیان مهدی ادامه دارد. همسایه‌های مقتول گفتند که او فردی آرام و سربه زیر بوده و به اطرافیان خود کمک می‌کرده است.

کمک داوطلبانه به پناهجویان
مهدی درکنار شغل معلمی با اقامتگاه‌های پناهجویان در محل سکونت خود به صورت داوطلبانه همکاری می‌کرده است.
او علاوه بر کارهای ترجمه پناهجویان را در مراجعه به اداره و یا دکترهمراهی می‌کرده است. منابع پلیس گفته‌اند که او همچنین گاهی پناهجویان را به خانه‌اش دعوت می‌کرده است.
دکتر میشائل لوکا،س سخنگوی سازمان خیریه “مالتزر” که به پناهجویان کمک می‌کند، گفته است: «ما در خصوص مرگ این همکارمان بلافاصله از طریق شبکه‌های اجتماعی مطلع و از فقدان مهدی بسیار متأثر شدیم. ما با نزدیکان مهدی ابراز همدردی می‌کنیم و امیدواریم که هر چه زودتر علت و جزئیات قتل او روشن شود.»
رسانه‌های آلمان در باره وضعیت خانواده مهدی اطلاعات زیادی منتشر نکرده‌اند، ولی بر اساس اطلاعات روزنامه‌ی ‌‌بیلد و هفته‌نامه فوکوس این معلم اخیرا خانه‌ای خریده و به تنهایی در این خانه زندگی می‌کرده است.
منابع پلیس در جریان تحقیقات اولیه خود علائمی که حاکی از دخیل بودن انگیزه‌های “بیگانه‌ستیزی” در این قتل باشد، مشاهده نکرده‌اند. تحقیقات اداره پلیس همچنان ادامه دارد.
شاگردان این معلم ایرانی‌تبار در شبکه‌های اجتماعی تأثر خود را ابراز داشته و نوشته‌اند که مهدی “محبوب‌ترین معلم” دبیرستان بوده است.

هیچ نظری موجود نیست: