۱۷.۱۱.۹۴

که آسیای طبیعت به نوبتست ای دوست


کنون که فتنه فرا رفت و فرصتست ای دوست
بیا که نوبت انس است و الفتست ای دوست

دلم بحال گل و سرو و لاله می سوزد
ز بسکه باغ طبیعت پرآفتست ای دوست

مگر تاسفی از رفتگان نخواهی داشت
بیا که صحبت یاران غنیمتست ای دوست

عزیز دار محبت که خارزار جهان
گرش گلی است همانا محبتست ای دوست

بکام دشمن دون دست دوستان بستن
بدوستی که نه شرط مروتست ای دوست

فلک همیشه بکام یکی نمیگردد
که آسیای طبیعت به نوبتست ای دوست

بیا که پرده پاییز خاطرات انگیز
گشوده اند و عجب لوح عبرتست ای دوست

مآل کار جهان و جهانیان خواهی
بیا ببین که خزان طبیعتست ای دوست

گرت به صحبت من روی رغبتی باشد
بیا که با تو مرا حق صحبت است ای دوست

بچشم باز توان شب شناخت راه از چاه
که شهریار چراغ هدایت است ای دوست.

شهریار


هیچ نظری موجود نیست: