بگو بشاخههایم تاب ببندند
شعری برای کودکیم خواهم خواند
بگو بمیوههایم سنگ بزنند
فکری برای شکوفههای بهار بعد خواهم کرد
بگو
اصلاً بگو بر تنم یادگاری بنویسند
چارهای نیست!
در خاطراتشان شریک خواهم شد
چکار کنم؟
بخدا که سخت است
سایهام را از زمین بردارم و لای شاخههایم پنهان کنم
و برگهایم را
دانهدانه از سطحِ شهر بردارم
چکار کنم؟
چکار کنم که از برگهایم واژه میچکد،
و دردِ شاخههایم را هربار
با تصاویری شاعرانه بصورت آسمان پنجه میکشم؟
چکار کنم؟
چکار کنم که میوههایم از جنس حرفند،
و هربار تبری بجانم میافتد
تمام سرشاخههایم
برای نوشتن شعری تازه قلم میشوند؟
«کلاغمرگی» لیلا کردبچه
شعری برای کودکیم خواهم خواند
بگو بمیوههایم سنگ بزنند
فکری برای شکوفههای بهار بعد خواهم کرد
بگو
اصلاً بگو بر تنم یادگاری بنویسند
چارهای نیست!
در خاطراتشان شریک خواهم شد
چکار کنم؟
بخدا که سخت است
سایهام را از زمین بردارم و لای شاخههایم پنهان کنم
و برگهایم را
دانهدانه از سطحِ شهر بردارم
چکار کنم؟
چکار کنم که از برگهایم واژه میچکد،
و دردِ شاخههایم را هربار
با تصاویری شاعرانه بصورت آسمان پنجه میکشم؟
چکار کنم؟
چکار کنم که میوههایم از جنس حرفند،
و هربار تبری بجانم میافتد
تمام سرشاخههایم
برای نوشتن شعری تازه قلم میشوند؟
«کلاغمرگی» لیلا کردبچه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر