۲۰.۴.۹۲

اگر ژاپنی‌ها نفت داشتن!

اگر ژاپنی‌ها نفت داشتن، احتمالا الان ‌شیعه بودند و ظهر عاشورا خاک تو سر خویش میریختند و گل به فقر خود میمالیدند و طلا‌هایشان را به کشور‌های عربی‌ میفرستادند و تاریخشان از زمانی‌ که عرب‌ها نیاکانشان را کشتند شروع میشد.


متأسفانه همیشه گروه های مذهبی درگذشته تاریخ زندگی میکنند نه در حال و آینده و یكی از مضحك ترین دعاوی آنان بازگشت به گذشته تاریخ است تا از انسان امروز برای آنانكه پرونده دنیائی اشان مسدود شده احقاق حق كنند !
كه چرا محبوب ما در چهارده قرن پیش به حكومت نرسید ! و در این چهارده قرن جنگها ، اختلافات و دشمنیها و صدها فرقه را پدید آورده اند!
اهل سنت می گویند چون رسول خدا ابوبكر را در روزهای آخر عمركه بیمار بودند به جای خود به امام جماعت نمازكه یك امر دینی است، می فرستادند، مردم آن دوران تشخیص دادندكه امور دنیوی اشان را هم به او بسپارند و شیعه هم می گوید مردم خیانت كردند رسول خدا(صلی الله علیه وسلم) قبلاً دامادش را به فرمان خدا انتخاب كرده بود !آن مردم علی را به زور وادار به بیعت كردند ! طناب برگردنش انداختند و كشان كشان به مسجد بردند و بیعت گرفتند و به این ترتیب توهین بزرگی به آن بزرگمرد كردند. در حالیكه خود او می فرمود : اگر این اختلاف طبقاتی ، گرسنگی و سیری گروهی نبود همانا ریسمان خلافت را برگردن شترمی انداختم و آنرا رها می كردم .




چهارده قرن است نوع شما در كتب كلامی می نویسید حقّ با علی بود و باید به حكومت می رسید!
من انسانی هستم كه در این دوره خلق شدهام ، انسان مسئول این دوره با این شرایط زمانی هستم ، چه وظیفه ای دارم كه به قول شما نسلهای گذشته خطا كرده اند؟!
زمانیكه مردم یك جامعه از فرهنگ فكری كاملی برخوردار نشدند علی با همه فضائلش هم بدون همكاری مردم بی ثمر می شود و چنانكه شد و در مبارزه با معاویه هر چه فریاد برآورد كه آنان صادق نیستند، نپذیرفتند ؟!


 من مسئله غدیر خم را در چهار محور تاریخ ، عقل ، قرآن وكسب تكلیف از مقام والای خودِ علی برای شما ارسال می دارم 


۱ ـ شواهد تاریخی




- علی با آگاهی كامل از قرآن كریم هرگز شخصاً ادعای حقانیت خلافت خود برمبنای «حكم إلهی» یا «وصیت پیامبر » نكرد ، و هیچ مورخی چنین مطلبی را گزارش نكرده ، و حتی در «سقیفه» هم به این موضوع اشاره نكرده است. او در حضور ۴۰ تن فرمود : اگر امامت باید در قریش باشد من به خلافت از همه قریش سزاوارترم و اگرنباید در قریش باشدكه انصار محق تر هستند( ادعائی بجا و صحیح داشت و آنگاه ازمردم كناره گرفت ) در این سخنرانی او قوميّت را مطرح می كند نه منصوب شدن از جانب خدا ورسول را(این مطلب در كتب شیعه آمده ـ در كتاب اثبات الوصیه مسعودی ـ علامه مجلسی در كتاب بحار،ص ۵۸ چاپ تبریز ـ كتاب احتجاج طبرسی ـ شیخ طوسی دركتاب تلخیص الشافی، ص ۳۹۴)

- در تمام دوران زمامداری سه خلیفه اول، علی طرف مشورت آنان بود و به خصوص به تأیید تاریخ با ابوبكر و عمر همكاری بسیارنزدیكی داشت و پشت سر آنان نماز می خواند ! اگر آنان غاصب خلافت او برپایه حكم الهی بودند ، لااقل باید ترك مراوده می كرد و شأن آن بزرگوار اَجّل از آنست كه بگوئیم تقيّه كرده است و با نقض كنندگان حكم الهی همكاری و معاشرت داشته؟!

- درخودمنابع شیعی(چون جلد هشتم بحار الانوار)آمده است كه علی فرمود : هرگاه زمامدار مسلمین فوت كند ، مسلمین از پای ننشینند تا زمامدار جدیدی برای خود انتخاب كنند( یعنی او زمامداری را امری انتخابی می دانست نه انتصابی) 


- در هیچ تاریخی او نگفته تا من و یازده فرزندم زنده باشیم یكی از ما زمامدار است .


- به فرض آنكه زمان نزول آیه مقارن با واقعه غدیرخم باشد ، این دلیل نمی شود كه مقصود از ابلاغ «ما أنزل الله» خلافت علی باشد ، شرح واقعه غدیر در غالب تواریخ آمده كه علی  به اتفاق چند تن دیگردریمن مشغول جمع آوری زكات بودند و او درامور دینی بسیار سخت گیربود و اجازه نداد همراهان كوچك ترین مقدار از زكات را برای مخارج جاری خود بردارند و چون پس از پایان كار به نزد پیامبر خدا رسیدند كه اواخرمراسم حج بود از سختگیری های علی  شكایت كردند و زمینه بدگوئی و ناخشنودی از علی فراهم شد به خصوص توسط اقوام آنها كه از كفّار حربی بودند كه در جنگها بدست او كشته شده بودند (با این عمل دشنام و بدگوئی بالا گرفت)
بنابراین قبل از ورود به مدینه در«غدیرخم» محلی كه برای نماز فرود آمدند پیامبر خدا مجبور به دفاع از او شد و آن حضرت را با خود بر بلندی برد با كلامی قاطع فریاد برآورد :
هركسی راكه من مولای اویم ، علی مولای اوست(مولی در لغت به معنای دوست و یاور...و به معانی دیگر آمده) خدایا دوست بدار كسی كه اورا دوست دارد و دشمن بدار كسی كه را دشمنی كند...
اگر قرار بود اورا به عنوان جانشین معرفی كند یا صریحاً می گفت كه ای مردم : علی پس از من زمامدار شماست ! و دیگر اینكه این مطلب را درمراسم حج كه همه حـضور داشتند می فرمود نه در بین راه كه عده محدودی مستمع مانده بود و اهل مكه نبودند یا حداقل در مدینه اعلام می كرد كه اهل مدینه هم با خبرشوند!


بنابراین نه شواهد تــاریخی انتصاب جانشین از طرف پیامبر را تأیید می كند نه خود آن حضرت چنین حقّی را برای خود قائل بود !


- تمام تواریخ داستان غدیر را روز ۱۸ ذیحجه سال دهم هجرت در مسیر سفر حجه الوداع نقل كرده اند و وفات رسول خدا را ۲۸ صفر سال یازدهم ، یعنی ۷۰ روز بعد! 
آیا می شود باور كرد كه آن جمعيّت چندین هزار تنی از زن و مرد كه حتی در آن محل بیعت هم كردند (به قول شیعه) به سفارش پیامبر خدا پشت كردند؟!
آیا می شود باور كرد كه همه مردم قول الهی را نادیده گرفتند؟!
سابعاً:در تواریخ معتبری چون مروج المذهب ، ج۲ ، ص ۴۲ و درالبدایه و النهایه، ص۳۲۸ در باره خلافت حسن بن علی نقل می كند كه او هم ادعای نص از طرف خداوند یا پیامبر اكرم نكرده است و می نویسند كه در هنگام وفاتِ آن حضرت پاره ای از حضورش سوال كردند یا علی بعد از شما با حسن بیعت كنیم ؟

فرمود: لا امركم و لاانهاكم انتم ابصر= من نه امر می كنم و نه نهی شما خود بیناترید !
آیا جانداشت كه بگوید مگر شما نمی دانید ما منصوص مِن عند الله هستیم ؟!
امام حسین هم ادعای نص از جانب خدا و رسول نكرد و تا مردم كوفه او را دعوت نكردند، اقدام نكرد!
علی ای حال چون حج پایان یافت و پیامبر خدا با همراهان به سوی مدینه حركت كرد بد گوئی و مخالفت با عـلی بالا گـرفت و ریشه ایـن اخـتلاف در سپاهـی بـود كه به همراه علی و ابو موسی اشعری جهت جمع آوری زكات از یمن آمده بود( علامه امینی كتاب الغدیر ، جلد اول ، ص ۹ ـ شیخ مفید در كتاب ارشاد، ص ۱۶به این موضوع پرداخته اند) و چون این شكایات بالا گرفت رسول خدا به منبر رفت و فرمود: علی صواب كرد ، زبانهایتان را از علی كوتاه كنید ( ارفعوا لسنتكُم عن علی بن ابیطالب ...الخ = این مطلب را ابولفتوح رازی در تفسیر خود ذیل آیه تبلیغ سوره مائده آورده است)
اختلاف و بد گوئی ادامه یافت تا آنكه پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم ) در محل غدیر خم جهت نماز ظهر توقف كردند و پس از نماز سخنانی ایراد كردند كه قسمتی از آن به حضرت علی و دشمنی با او اختصاص یافت و فرمود:
من كنت مولاه فعليٌ مولاه = هركس مرا دوست دارد علی را محبوب دارد
اللهم وال من والاه و عاد من عاداه= خدایا دوستدار كسی را كه او را دوست دارد و دشمن دار كسی را كه اورا دشمن دارد 
اما در فرهنگ المنجد «مولی» بمعانی دوست ـ آقا«در برابر بنده» غلام ـ آزاد كننده ـ آزاد شده ـ نعمت بخش ـ رفیق ـ هم پیمان ـ همسایه ـ میهمان ـ شریك ـ پسر عمه ـ پسر عمو ـ پسر خواهر ـ داماد ـ تابع ـ نزدیك آمده كه فقط واژه دوست در جمله فوق امكان مفهوم پیدا می كند 
چرا پیامبر خدا از كلماتی چون خلیفه ـ امیر ـ امام استفاده نكرد ؟
چرا از كلماتی چون مولی ـ وال ـ عاد استفاده كرد و موضوع ولایت را در برابر عداوت قرار داد و یكی از معانی مولی دوستداراست ؟!
اگر حكم خدا برای جانشینی بود آن جمعيّت عظیم فهمیدند وپس از ۷۰ روز كه پیامبرشان فوت كرد راه خیانت پیمودند؟!

 
ازنظر تاریخی ابلاغ قانون با رسول خدا و اجرای آن با مردم یا منتخب مردم است .
شیعه می گوید در تاریخ طبری جملاتی از ابوبكر آمده است كه نشان می دهد او عمر را به جانشینی خود انتخاب كرد ، او چنین حقّی را نداشت در حالیكه همه میدانیم این یك نظر شخصی بوده نه تحمیل ، مشروعیت حكومت آن دوران با بیعت مردم به قاطعیت می رسید .


اماچرا پیامبر خدا عبارت فوق را در مكه در آن مراسم با عظمت بیان تنمود تا همه مردم یا نمایندگان همه عربستان با خبر شوند؟! 
چرا این عبارت را در مدینه اعلام تنمود تاهم اهالی این شهر و هم همراهان حج با او بشنوند؟!
خبر به خلافت رسیدن ابوبكر و سپس عمر را پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم ) به همسرش حفصه (دختر عمر) داده بود ( این مطلب درتفسیر مجمع البیان ـ تفسیر قمی ودر تفسیر صافی ذیل آیه ۳ سوره تحریم آمده ) = پس پیامبر (به همسرش حفصه ) فرمود همانا پس از من ابوبكر و پس از او پدرت (عمر) خلافت خواهند كرد (حفصه) عرض كرد چه كسی تورا ( از این خبر ) آگاه كرد است؟ فرمود : مرا خداوند علیم آگاه فرموده است ، حفصه همان روز عایشه را از این خبر ساخت واین خبر جهت شادمانی همسرش بود نـــــه تكلیفی كه همه بدانند و مسلمین « أمرُهُم شُوری بَینَهُم» = را ترك كنند .
۲ ـ ادله عقلی
ای پدر :
اولاً: تعیین جانشین از جانب خداوند برای حكومتِ پس از پیامبراكرم ، مسئله حكمت تشریح و فرستادن انبیاء و انزال كتب و آزمایش انسان را به زیر سؤال می آورد!؟ و اجتماع مجبور به تبعیت مطلق می شود چــــــرا كه شیعه می گوید امام معصوم است و در اطاعتش جای چون و چرا نیست! یعنی اطاعت ازشخص معيّن كه گفتار و كردارش هرچه باشد حكم خداست هیچ تفاوتی بانبی ندارد ! به این امام وحی نمی شود ولی به نبی وحی میشد !آیا این تناقض نیست از یكطرف پیامبری را بفرستد و بگوید او خاتم النبیین است .
و اصولاً تعیین جانشین مخصوص سلاطین و حكام جباری چون معاویه است كه فرزندش یزید را برگزید!
ثانیاً: این سوال مطرح می شود كه اگر ۱۲ تن به عنوان زمامدار تعیین شود و آنان هم كه عمر محدود دارند بعد از سر آمـــدن زنـدگیشان چه كسی اجرای احكام را ادامه می دهد؟!
ثالثاً: اگر خداوند می گفت از امامی با این نام ونشان اطاعت كنید دیگر آیاتی چون اطاعت از خدا(كتاب) و اطاعت از رسول(سنت) و چون اختلاف كردید به كتاب مراجعه كنید كنار می رفت؟!
رابعاً:مذهبیها كار را خرابتر كردند كه گفتند : هر امامی كتاب جداگانه ای ازطرف خداوند دارد (یعنی آیاتی كه می گوید این قرآن كافی است ، هر چیز دینی كه لازم بود بیان شد ، دین كامل شد و« شوری بینهم» زاید می شوند)
خامساً:آیا مهاجرین و انصار كه درمدینه بودند و مرتباً در كلاس تربیتی رسول خــــدا(صلی الله علیه وسلم ) حضور داشتند تربیت نشده بودند و به بیراهه رفتند و بلافاصله پــس ازفوت آنحضرت امر واجب دینی را تشخیص ندادند و با شوری اقدام به تعیین امام كردند ولی ما با ۱۴۰۰ سال فاصله اشتباه آنان را پیدا كردیم وبه آنان مسئله نص و منصوص بودن علی را یاد آورمی شویم؟!( یعنی ما فهمیدیم كه پیامبر خدا هم نتوانسته بود چند مسلمان پایبند به كتاب وسنت تربیت كند؟!)

- در كتاب اصول كافی در كتاب الحجه (باب ماجاعل فی الاثنی عشرو النص علیهم السلام)بیست حدیث را جمع آوری كرده است كه خود مجلسی در كتاب مرآت العقول ص ۴۳۳ و ۴۳۹ ـ ج یك ـ نه حدیث آن را ضعیف وشش حدیث آن را مجهول و یك حدیث را مختلف فیه و یك حدیث را مرفوع و یك حدیث را حسن وفقط دو حدیث آن را صحیح دانسته ( یعنی خود آقای علامه مجلسی به ساختگی بودن این احادیث پی برده است!) و عجیب اینكه متن این احادیث ابطال آنرا می رساند ، در حدیث های ۶ و ۷و۸ و ۹و۱۴ و۱۷ و۱۸ائمه اثنی عشررا سیزده تنمی رساند ، چنانكه در حدیث ۶ از ابوحمزه روایت می كند كه امام زین العابدین فرمود: ان الله خلق محمداً و علیاً...و هم الائمه من ولد رسول الله= خداوندمحمد و علی... را خلق كرد و ائمه را از فرزندان رسول خدا ( یعنی علی «علیه السلام » را كه داماد رسول خداست كه اگر به ائمه اضافه شود سیزده تن می شوند) 


۳ ـ استدلال قرآنی


مذهبیها به پیروان خود گفتند آیه« الیوم اكملت لكم دینكم» در اثبات ولایت امیر المومنین در غدیر خم نازل شده! جهت پاسخ دادن به این موضوع باید ابتدا توجه شما را به چند نكته جلب كنم كه :
الف = قرآن را نمی توان با روایت تفسیر كرد ، چرا كه در روایت دو اشكال دیده می شود ، یكی معنای خودِ روایت است كه چه مقصودی داشته و دیگری اشكال سندی آن است كه یكی آن را ضعیف و یكی ساختگی و دروغ می داند 
ب = ولی در خودِ قرآن اختلاف نیست ، امّا متأسفانه مذهـبیها در تفسیر قرآن با قرآن متوجّه نمی شوند كه باید وحدت موضوعی را در نظر بگیرند یعنی اگر دریك موضوع واحد قرآن كریم در چند جا سخن به میان آورده می توانند آنها را جمع كنند و به نتیجه برسند نه آنكه یك واژه را از چند سوره جمع كنند و آنچه لازمه توجیه یك عقیده است را بدست آورند ! و هرگاه وحدت موضوعی را درنظرنگیرند عملاً در بیراهه قرار می گیرند .
پ = دروحدت موضوعی است كه آیات باهم ارتباط پیدا می كنند .
مثال : در سوره الفاتحه انسان در عبادت می گوید إِيّاكَ نَعْبُدُوا وَ إِيَّاكَ نَستَعِین ، اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُستَقِیم = یعنی در عبادت فرد تقاضای صراط مستقیم دارد و در سوره یاسین آیه ۶۱جواب آنرا می دهد كه : وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّستَقِیم= راه راست این است كه مرا بپرستید . 
یعنی: صحبت اصلی آیه عبادت است كه فرد تقاضای راه مستقیم می كند و این وحدت موضوعی است.
مذهبیها در تفسیر این آیه با هدف توجیه خواسته خود گفتند: چون سوره مائده آخرین سوره نازله بر پیامبر خدا بود كه تمام احكام هم نازل گشته و تنها یك موضوع باقیمانده بود و آن تعیین جانشینِ پس از رسول خدا (صلی الله علیه وسلم ) بود ! از این جهت آیه «الیوم اكملت لكم دینكم» نازل شد كه ای پیامبر آنچه از سوی پروردگارت برتو نازل شده ابلاغ كن كه اگر نكنی تبلیغ رسالت نكرده ای و آنگاه واقعه غدیر خم را آورده و می گویند این شأن نزول آیه است و پیامبر خدا حضرت علی  را بعنوان جانشین انتخاب كرد ! این استدلال هم با شاهد تاریخی مردود است هم با برهان قرآنی .

******شاهد تاریخی و برهان قرآنی ******* 
ای پدر:از نظر تاریخی آیه الیوم (آیه سوم سوره مائده) در عرفه نازل شده نه در غدیرخم ، در غدیرخم رسول خدا (صلی الله علیه وسلم ) نمی گوید علی (علیه السلام ) جانشین من است بلكه اعتماد خود را نسبت به او به اطلاع مردم می رساند و با تذكر به گفتارِ بد خـواهان دوستی و یاری اورا سفارش می كند .
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَیتَهُ وَالدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنزِیرِوَ مَا أُهِلَّ لِغَیرِاللهِ بِهِ وَ الْمُنخَنِقَهُ وَ الْمَوقُوذَهُ وَالْمُتَرَدِّيَهُ وَالْنَّطِیحَهُ وَمَآ أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَاذَكَّیتُم وَمَاذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ أَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالْأَزلَامِ ذَلِكُم فِسقٌ 
یعنی : بر شما حرام شد مردار ، حیوان خفه شده ، حیوان سقوط كرده ، حیوان شاخ خورده ، حیوانی كه درنده ای آنرا خورده ، حیوانی كه بپای بت قربانی كردید { یعنی سخن از شریعت می كند}( آیا ممكن است یكبارهوحدت موضوعی را كنار بگذارد ! كه علی جانشین رسول خدا شد و باز به بیان شریعت ادامه دهد!؟ )
در آیه ۳ بار كلمه الیوم آمده (مقصود از الیوم همان روزی است كه این آیات تازل شده)
۱ـ اليَومَ يَئِسَ الَّذِینَ كَفَرواْ مِن دِینِكُم=(براستی)امـــــروزدیگركافران از (براندازی) دین شما مأیوس شده اند ـ
فَلَاتَخْشَوْهُم وَاخْشَونِ = پس از ایشان نترسید (وفقط) از من (خدای خود) بترسید
۲ ـ اليَومَ أَكْمَلتُ لَكُم دِینَكُم =(همانا) امروز، دینتان را بهر شما كامل كردم
وَأَتْمَمتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإِسلَامَ دِیناً = ونعمتم را برشما تمام كرده ، و پسندید كه اسلام دین شما باشد ـ
فَمَنِ اضطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإثمٍ فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِیم= پس آنكس كه مضطرشد و گرسنه ماند ـ بدون قصد گناه و سركشی در برابرخدا (از این محرمات تغذیه كرد ) خداوند آمرزنده و مهربان است ـ
درآیه ۴ بار سخن از قوانین شریعت می كند و در ادامه باز شریعت مطرح است و در آیه ۵ می فرماید:
۳ـ اليَومَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَ طَعامَ الَّذِینَ أُوتُو الْكِتَاب...
از امروز پاكیزه برشما حلال شد ( یعنی دین كامل شده و هر چه لازم بود گفته شد)و نیز غذای اهل كتاب...
بعضی از علمای مذهب شیعه مثل علامه طباطبائی در تفسیر المیزان چون دیدند وحدت موضوعی آیه برهم می خورد و ممكن نیست خداوند نیم آیه را به بیان شریعت اختصاص بدهد و یكباره آیه قطع كند وارتباط درون آیه را بر هم بزند وبگوید علی وليِ خدا و جانشین پیامبر است و باز به بیان شریعت ادامه دهد ناچارا گفتند جای این آیه اینجا نبوده و كار را خراب تر كردند و نشان دادند كه كلام خدا امام آنان نیست!)
ای پدر : در قرآن كریـم هیچ گونه اشاره ای به جانشینی حضرت علی(علیه السلام ) بدست نمی آید، بلكه راه سكوت اختیار كرده یعنی اختیار را به خود مردم سپرده ( مذهبی شیعه معتقد است حكومت فقط در دوران غیبت در اختیار مردم است)
اصولاً لازم نیست زمامدار یا حاكم جامعه اسلامی مانند نبی از طرف خالق تعیین شود ، زمامدار مجری احكام الهی است و وظیفه مردم نظارت بر اجرا است و هرگاه تخلف كرد باید او را عزل كنند .
در زمامداری از رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) و اطاعت از او نص كتاب مطرح است ولی در اطاعت از جانشینان پس از او شوری و سپس نظارت بر اجرا حاكم می شود و این تا قیامت پابرجا می ماند .
ای پدر: دركتاب خدا نصی در تعیین جانشینِ بعد از رسول نیامده و پیامبر خدا (ص ) هم از همان ابتدا كار را بمردم واگذار نمودند( ازاین قسمت فصل جدائی وحی یا دیــن از امور دنیائی بشرها مطرح می شود) و متأسفانه مذهبی هـــــا همواره سعی می كنند به امور دنیائی خود قالب دینی و شریعی بدهند!
اگر رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) جانشین تعیین می كرد این سنت باید تا قیامت ادامه پیدا می كرد كه این قابل اجرا نبود .
چه كسانی پس از فوت رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) شورای انتخاب تشكیل دادند ؟! 
آیا آنان بزرگان مهاجر و انصار نبودندكه قرآن كریم دهها آیه در تجلیل از آنان دارد؟!(توبه/۱۰۰ ـ انفال/۷۴ ـ آل عمران/۱۱۰ ـحجرات/۷ ـ فتح/۱۰ و ۱۸ و۲۹)
چرا این تائید شدگان خداوند مسأله جانشینی علی را نادیده گرفتند؟! و انصار «سعدبن عباده » و مهاجرین «ابوبكر» را كاندید كردند؟!
مگر انصار در آن سفر این مطلب را از رسول خدا نشنیده بودند چرا پشت به سفارش رسول خدا كردند و «سعدبن عباده» را كاندید كردند ؟!
ای پدر: استناد شما به گفتار آقای «علامه امینی» در كتاب الغدیراست كه برای اثبات جانشینی حضرت علی می نویسد شخصی به نام نذربن حارث نزد رسول خدا(صلی الله علیه وسلم )آمدوگفت یارسول الله انتخاب علی از سوی شما بود یا خدا ! ؟ و پیامبر فرمود خدا ، سپس آن مرد گفت : اگر حرف پیامبر درست است یك سنگ از آسمان بیاید و برسرمن بخورد .
(مثلاً خواسته خدا را آزمایش كند) سنـگی از آسمـان آمـد و بـر سرش اصابـت كرد و مُرد سپس آیه می آورد كه سَأَلَ سَائِلُ بِعَذَابٍ وَاقِع= پرسنده ای از (رسول خدا) درمورد عذابی كه بر (كافران )می آید پرسید ـ
لِّلكَافِرِینَ لَیسَ لَهُ دَافِعٌ= كافران نتوانند از آن فرار كنند ـ
مِّنَ اللهِ ذِی الْمَعَارِج(معارج/۱و۲و۳)= آن عذاب ازسوی خداوند صاحب مراتب می آید .
( درحالیكه آیه سخن از عذاب قیامت دارد نه دنیا)
این آیه مكی است و غدیرخم در اواخر عمر رسول خدا (صلی الله علیه وسلم ) بـوده و بعد خود ایشان می گویدمانعی نداردكه ابتدای آیه مدنی باشد وانتهای آن مكی(در حالیكه بایدقضیه بر عكس باشد) و باز چون متوجّه اشتباه خودمی شود می گوید سیاق در قرآن شكسته شده و حجّت نیست(یعنی ارتباط آیه معلوم نیست كه خواسته خدا باشد) 
اگر ایشان حدیث را كنار گذاشته بود می دیدند كه آیه مربوط به قیامت است و همه كفار را می گـــــوید نه یك شخص معيّن را ( ایشان بجای انكار حدیث در نظم آیات شك می كند!!)
اولاً: مورد خطاب آیات قبل و بعد با اهل كتاب است و دلیلی ندارد كه در وسط آن پیام یكباره از جانشین پیامبرش سخن بمیان آورد ! چنین باوری ارتباط آیات را مختل می كند و بی نظمی در قرآن پیش می آید ، لازم است خودِ قرآن رفع مشكل كند! زمانی كه وحدت موضوعی حذف شود مشكل جدیدی پدید می آورد .
ثانیاً: اگر قرار بود پیامبر حضرت علی را بعنوان جانشین معرفی كند دلیلی نداشت از مخالفین بترسد ، او با این پیام در برابرمنافقین تقویت روحی می شد نه كافران ، و در ختام آیه بعدی می فرماید : تو افسوس كافران را مخور ، به این ترتیب پیوند آیات با یكدیگر نیز به اثبات می رسد
ثالثاً: اگر موضوع خلافت علی مطرح بود چرا این مطلب صریحاً در آیه نیامده ؟! و باید حفاظت از جان جانشین پیامبر مطرح می شد نه جان شخص پیامبر !
رابعاً: نیاوردن «واو عطف» دراول آیه ۶۸ می رساند كه پیغام مربوطه كه لازم بوده پیامبرش برساند همان مفاد آیه ایست كه خطاب به اهل كتاب بوده .
خامساً: قرآن كریم نشان نمی دهد هیچ پیامبری وصی بعنوان امام معصوم ومنصوص برای خود تعیین كرده باشد( وصی به عنوان رسیدگی به امور شخصی مانند عیال و اولاد یا ادای قرض غیر از زمامداری از جانب پروردگار است) 
سادساً:تكلیف آن همه آیاتی كه در قرآن كریم در باره اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وسلم ) آمده چه می شود !؟ همه سكوت كردند و نگفتند علی منصوص از طرف خداست؟! 
سابعاً: بنابرگفته قرآن كریم تنها در بنی اسرائیل پیامبری بنابرتقاضای مردم زمامداری برای آنان آنهم به امر خدا انتخاب كرد كه واضح و صریح آورده نه به اشاره و تنموده او بالاتر ازنبی است، كتاب دارد ، وحی می گیرد ، معصوم است !
ثامناً: تكلیفِ برای انسان را خدا تعیین كرده و هیچ انسانی حقّ ندارد تكلیفی غیر از تكلیف الهی پیش روی انسان قرار دهد و اصول این تكالیف بطور واضح در نامه خداوند به انسان ثبت است .
وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللهِ وَرَسُلِهِ أُولَئِكَ هُمُ الْصِّدِّیقُون(حدید/۱۹)=و آنانكه ایمان به خدا و رسول او آورده اند ایشانندهمان راستگویان .
وَ لَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الأَخِرِ وَ المَلَائِكهِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّین(بقره/۱۷۷)= ونیكو كار كسی است كه ایمان بخدا و روزقیامت و ملائكه و كتاب خدا و پیامبران آورد .
وَ مَن يَكْفُربِاللهِ وَ مَلائِكَهِ، وَ كُتُبِهِ، وَرُسُلِهِ، وَالْيَوْمِ الأَخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَلا بَعِیداً
( النساء/۱۳۶)= 
و كسی كه به خدا و فرشتگان او و كتابهای او و رسولان او و روز جزا كافر شود پس بتحقیق گمراه است ، گمراهی دوری .
یعنی اعتقاد به امامت و خلافت لازمه كفر و ایمان هیچ مسلمانی نیست .
۴ ـ بررسی عقیده و نظرِ خودِحضرت علی (علیه السلام )
الف ـ در كتاب «وقعه صفینِ نصربن مزاحم» كه از علمای شیعه بود ودرص۸۹ كتابش كه قدیمی تر از نهج البلاغه است یعنی از نظرنقل تاریخی به حوادث صدر اسلام نزدیك تر است می نویسد آن حضرت در باره مرگ عمر و ابوبكر می فرماید : 
مقام آن دو در اسلام بزرگ است ، مصیبت مرگ آن دو زخم شدیدی بر اسلام آورد ، خداوند آندو را رحمت كند و به نیكوترین پاداش اجر دهد(نمی گوید آنان غاصب حكومت من بودند!)
ب ـ والله ما كانت لی فی اخلافه رغبه و لاتحی الولایه ربه و لكنكم دعونی الیهاو حملتمونی علیها= سوگند به خدا من به خلافت هیچ میل و رغبتی نداشتم و به آن نیازمند نبودم ( اگر خلافت او الهی بود چرا او به آن رغبتی نـداشت چـرا مقام خدائی را پس می زند) اما شما (مردم) مرا بسوی آن دعوت كردید و این كار را برمن بار نمودید) خطبه ۱۹۶ نحج البلاغه)
پ ـ دعونی و التمسوا غیری( خطبه۹۲ نهج البلاغه)= مرا رها كنید و به دیگری ( برای حكومت) التماس كنید بـه عبارت دیگراگر او از جـانب خدا تعیین شده بود چرا امتناع می كرد و چرا سرانجام پذیرفت؟! 
ت ـ آن حضرت پس از ضربت خوردن در حالت احتضاربود كه یكی از پیروان از او سوال كرد كه : 
ای امیرالمؤمنین آیا كسی را بجای خود تعیین نمی كنی ؟! گفت نه ، همانطور كه پیامبر خدا آنان را به حال خودشان وا گذاشت ، من نیز آنها را بحال خودشان وامیگذارم .
بازاوسؤال كرد چون به پیشگاه خداوند متعال بروی جواب او را چه می دهی ؟ فرمود:می گویم تـا خـواستـی مـرا مـیان آنان نگاهداشتی ، سپس مرا گرفتی و تورا میان آنان واگذاشتم ، اگرخواهی تباهشان كنی و اگر خواهی به صلاحشان آری........
ث ـ پس از ضربت خوردن مردم به نزد او آمدند و گفتند: ای امیرالمؤمنین اگر تورا از دست دادیم و خدا كندكه ندهیم ، آیا با حسن تو بیعت كنیم ؟ گفت نه می گویم آری نه می گویم نه ، خودتان بهتر می دانید ( مروج الذهب ، ترجمه ابولقاسم پاینده ـ جلد اول ،ص ۷۷۳ و ۷۷۴) 
آیا می توان باور كرد ، انتخاب شده از جانب خدا نه به امر الهی اشاره كند؟! و نه سفارش به تكلیف كتاب به مردم ؟!
ج ـ در نامه ششم نهج البلاغه می فرماید :
انما الشوری للمهاجرین و الانصار، فان احتمعوا علی رجل و سموه اماماً كان ذلك لله رضی = اگر در آن شوری مهاجرین و انصار اجتماع كرده و او را امام نامیدند اینكار موجب رضای خداست . 
چرا آن حضرت انتخاب امام را به نص كتاب نمی گوید و خود را منصوص از جانب خدا نمی خواند؟!
چ ـ برعهده مسلمین است در حكم خدا و اسلام كه چون امامشان فوت كرد یا كشته شد ، خواه گمراه باشد یا راه یافته ، مظلوم یا ظالم ، خونش حلال یا حرام ، كه هیچ عملی انجام ندهند و كاری نكنند و دست بجلو و پای فرا پیش ننهند و عملی را شروع نكنند مگر پیش از هر كاری برای خودشان امامی انتخاب كنند ( كتاب سلیم بن قیس ،چاپ نجف ـ ص ۱۶۱ و جلد ۱۸ بحار، چاپ كمپانی،ص ۵۱۳)
ای پدر: شیعه امروز باید به آن حضرت بگوید خدا انتخاب كرده دیگر نیازی به انتخاب مردم نیست .
ح ـ حتی خویشاوندان آن حضرت چون حسن مثنی «فرزند حسن بن علی”ع“» فرمودند كه : بخدا سوگند قصد پیامبر خدا از آن سخنان در غدیر خم امارت و سلطنت نبود ، اگر چنین مقصودی داشت با كمال وضوع آن را بیان می فرمود و اگر رسول خدا اورا برای حكومت انتخاب كرده بودند و او را زمامدار مسلمین قرار داده بودند و سپس علی (علیه السلام ) فرمان خدا و رسول او را ترك كرده ( وبا خلفا بیعت كرده باشد) در آن صورت نخستین گناهكار و نافرمان از امرخدا و رسول (صلی الله علیه وسلم ) او می شد( به نقل ازتاریخ ابن عساكر)
چراآن حضرت با میل خود بیعت كرد( مدارك شیعی چون نهج البلاغه خطبه ۳۷ ـ الغارات ثقفی ، جلد اول ص ۳۰۶ ـ مستدرك نهج البلاغه اثر شیخ هادی كاشف الغطاء ص ۱۳۰ )
چرا پشت سر آنان نماز می خواند .
چرا دخترشام كلثوم را به غاصب حكومتش داد( منتهی الامال ، شیخ عباس قمی ، جلد اول ص۱۸۶)
اگر اختلافی در باره حكومت بین خانواده پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) و غاصبان حكومت به قول شیعه بود چرا پرستاری از فاطمه زهرا(علیه السلام ) را در دوران احتضار زوجه ابوبكر« اسماء بنت عمیس» عهده دار بود( معلوم می شود این دو خانواده روابط نزدیكی داشتند) این مطلب را شیخ طوسی در أمالی مجلس چهارم آورده؟!
چرا همفكر غاصبان حكومتش بود؟! 
چرا جیره دولتی دریافت می كرد ؟!
چرا آن حضرت هرگز نگفت : ای مردم من« منصوب من عندالله » هستم ؟!
چرا آن حضرت پس از عمر در شورای شش تنی كه یكی از اعضاء آن بود به منصوص بودن خود اشاره نكرد و رای شورای به خلافت عثمان انجامید؟! 
چرا پس از قتل عثمان مردمی كه به درب خانهاش هجوم آوردند كه با او بیعت كنند فرمود : مهلت دهید دهید تامردم جمع شده و باهم مشورت كنند و هر گزنگفت امامت امری است الهی و به نصب الهی است !
ای پدر: این نوع مسائل نشان نمی دهند كه آنان همراه و هم طریق بودند؟!! 
خ ـ در ص ۹۱كتاب « وقعه الصفین » نامه حضرت امیر به معاویه آمده است 
پدر تو ابوسفیان هنگامی كه مردم ابوبكررا ولایت دادند به سوی من آمدو گفت تو پس از محمّد (صلی الله علیه وسلم ) شایسته ترین فرد به این امر هستی و من در برابر كسانیكه با تو مخالفت كنند پشتیبانت خواهم بود ، دستت را بگشای تا با تو بیعت كنم ، پس من اینكار را نكردم که تفرقه در بین اهل اسلام بیافكنم و در ادامه می فرماید من با در نظرگرفتن مصالح اسلام تصمیم به بیعت با ابوبكر گرفتم .
د ـ چون «محمّد بن ابی بكر» به قتل رسید آن حضرت به یارانش در مصرنوشتند كه :
من بسوی ابوبكر رفتم و با او بیعت كردم و به همراه او در حادثهها و رویدادها قیام نمودم تا باطل برفت و كلام خدا كه برتر است استقرار یافت ، ابوبكر ولایت امور بدست گرفت ، پس در جای خود آسانی و بجای خود شدت نشان داد و قصد درستی وراستی كرد و میانه رو بود ، پس در مصاحبت با او خیرخواهانه گذراندم و از سرمجاهدت در آنچه خدا را اطاعت می نمود فرمانش بردم .
و چون ابوبكر به حال احتضار رسید حكومت را به عمرسپرد ، سپس ما شنیدیم و اطاعت نمودیم و خیر خواهی كردیم ، عمر زمامداری را به عهده گرفت و سیرت او پسندیده و نفس او مبارك بود(الغارات ثقفی ، ص ۳۰۶ ، جلد اول) 
ذ ـ در خطبه ۲۱۹ آن حضرت درباره عمر می فرماید:
سنت را بپاداشت و فتنه را پشت سرانداخت ، پاك جامعه وكم عیب از دنیا رفت ، به خیربه خلافت رسید و از شر آن پیشی گرفت ، طاعت و تقوای خدا را چنانكه سزاوارش بود رعایت كرد و (رَحَلَ و تَرَكهم فی طرقٍ متشعبه ، لایهتدی فیها الضال ولایستقین المهتدی= « شیعه مذهب چنین معنی می كند كه او از دنیا رفت در حالی كه مردم را در راه های مختلف انداخت كه نه گمراه در آن راه مــی یابد و نه راه یافته در یقین باقی می ماند) در حالیكه ترجمه ای غلط از متن عربی دارند زیرا جمله می گوید مردم را در راه های گوناگون ترك كرد یعنی مردم در غیاب وی براههای پراكنده رفتند و متأسفانه توجّه نكردند با این روش آن بزرگوار را متهم به تناقض گوئی كردند!!
رـ در كتاب نهج السعاده ، جزء ۵ ، ص ۳۳ از حضرت امیر نقل می كند كه حكومت امانتی است از طرف مردم دردست من .
ای پدر: این مطالب چند نمونه از نظریات خود آن حضرت بود در باره انتخاب حاكم جامعه دینی ولی آنچه شما امروز ادعا می كنید ادعای خود آنحضرت نبود!

سایت نوار اسلام
منبع

هیچ نظری موجود نیست: