۲۲.۴.۹۲

داستان‌های زیادی ‌ست که نمی‌دانیم.


من تنها نمی آیم
با من بسیاری هستند
ما جنگل ها را وجب به وجب می گردیم
از رودخانه ها می گذریم
کشتی هاشان را به آتش می کشیم
سامانه نقب های زیرزمینی شان را منهدم می کنیم
شهر را اشغال می کنیم
آن ها بی ستیزه تسلیم می شوند
ما اسلحه هایشان را می گیریم
آن ها از خود دفاع نمی کنند
آذوغه شان را مصادره می کنیم
آن ها اعتراض نمی کنند
ما ورودی خانه هایشان را گل می گیریم
آن ها درها را به تکان تکان در نمی آورند
ما آب های آشامیدنی شان را مسموم می کنیم
آن ها پشت پنجره ها آواز می خوانند

من می روم
اما پیش از آن
جرعه ای از آبشان را خواهم نوشید!

فاتح مغلوب - هورست بینک




هیچ نظری موجود نیست: