۲۶.۴.۹۲

دو قدم دلهره دارم دو قدم دلتنگم


من چه در وهم وجودم چه عدم 
دلتنگم
از عدم تا به وجود آمده ام 

دلتنگم
روح از افلاک و تن از خاک، در این ساغر پاک
از در آمیختن شادی و غم 

دلتنگم

خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت
من هنوز ازسفر باغ ارم دلتنگم

ای نبخشوده گناه پدرم آدم را
به گناهان نبخشوده قسم دلتنگم

حال در خوف و رجا رو به تو بر میگردم
دو قدم دلهره دارم دو قدم دلتنگم

نشد از یاد برم خاطره دوری را
بازهرچند رسیدیم به هم !

دلتنگم

فاضل نظری

هیچ نظری موجود نیست: