۲۵.۴.۹۲

‏سپهر پیر بد عهد است و بی‌مهر است، می‌دانید؟




«در این شبگیر،
کدامین جام و پیغام صبوحی مست‌تان کرده‌ست، ای مرغان
که چونین بر برهنه شاخه‌های این درخت برده خوابش دور
غریب افتاده از اقران بستانش، در این بیغوله‌ی مهجور،
‏قرار از دست داده، شاد می‌شنگید و می‌خوانید؟
‏خوشا، دیگر خوشا حال شما، اما
‏سپهر پیر بد عهد است و بی‌مهر است، می‌دانید؟»

‏- «کدامین جام و پیغام؟ اوه
‏بهار، آنجا نگه کن، با همین آفاق تنگ خانه‌ی تو باز هم آن
‏[ کوه‌ها پیداست.

‏شنل برفینه‌شان دستار گردن گشته، جنبد، جنبش بدرود.
زمستان گو بپوشد شهر را در سایه‌های تیره ‏و سردش،
بهار آنجاست، ها، آنک طلایه‌یْ روشنش، چون شعله‌ای
[ در دور.
بهار این‌جاست، در دل‌های ما، آوازهای ما
‏و پرواز پرستوها در آن دامان ابرآلود.
‏هزاران کاروان از خوب‌تر پیغام و شیرین‌تر خبر پویان و
[ گوش آشناجویان.
‏تو چشنفتی بجز بانگ خروس و خر
‏در این ده‌کور دورافتاده از معبر؟»


‏- «چنین غمگین و هایاهای
‏کدامین سوگ می‌گریاندت ای ابر شبگیران اسفندی؟
‏اگر دوریم اگر نزدیک
‏بیا با هم بگرییم ای چو من تاریک».‏

مهدی اخوان ثالث

هیچ نظری موجود نیست: