۲۱.۳.۹۲

آن روشن پاک، زندهٔ بیدار

بیاد شاهدخت لیلا پهلوی, یادش گرامی‌ و جاودان باد.





چو مرغی زیر باران راه گم کرده
گذشته از بیابان شبی چون خیمهٔ دشمن
شبی را در بیابانی - غریب اما - بسر برده
همه چیز و همه جا خسته و خیس است
چو دود روشنی کز شعلهٔ شادی پیام آرد
سحر برخاست
غبار تیرگی مثل بخار آب
ز بشن دشت و در برخاست
سپهر افروخت با شرمی که جاوید است و گاه آید
برآمد عنکبوت زرد
و خیس خسته را پر چشم حسرت کرد
وزید آنگاه و آب نور را با نور آب آمیخت


نسیمی آنچنان آرام
که مخمل را هم از خواب حریرینش نمی‌انگیخت
و روح صبح آنگه پیش چشم من برهنه شد بطنازی
و خود را از غبار حسرت و اندوه
در آینهٔ زلال جاودانه شستشویی کرد
بزرگ و پاک شد و آن توری زربفت را پوشید
و آنگه طرف دامن تا کران بیکران گسترد


در این صبح بزرگ شسته و پاک اهورایی
ز تو می‌پرسم ای مزدا اهورا

ای اهورا مزد
نگهدار سپهر پیر در بالا
بکرداری که سوی شیب این پایین نمی‌افتد
و از آن واژگون پرغژم خمش 

حبه‌ای بیرون نمی‌ریزد
نگهدار زمین
چونین در این پایین
بکرداری که پایین‌تر نمیلیزد
ز بس با صدهزاران کوه 

میخش کرده‌ای ستوار
نه می‌افتد نه می‌خیزد
ز تو میپرسم ای مزدا اهورا

ای اهورا مزد
که را این صبح
خوشست و خوب و فرخنده؟
که را چون من سرآغاز تهی 

بیهوده‌ای دیگر؟
که را آرد بیاد 

از رفته‌های تلخ؟
که را دارد نوید 

از مژدهٔ شیرین آینده؟
بگو با من، بگو ... با ... من
که را گریه؟
که را خنده؟


مهدی اخوان ثالث



ترانه "لیلا" از خوانده فرانسوی، "میلن فارمر" که برای شاهدخت لیلا پهلوی خواند. 
Leila- Mylène Farmer

هیچ نظری موجود نیست: