۲۸.۳.۹۲

این گونه چشم های تو روشن هرگز نبوده است


شعر بی نام
بر سینه ات نشست
زخم عمیق و کاری دشمن
اما
ای سرو ایستاده نیفتادی
این رسم توست که ایستاده بمیری
در تو ترانه های خنجر و خون،
در تو پرندگان مهاجر
در تو سرود فتح
این گونه
چشم های تو روشن
هرگز نبوده است

با خون تو
میدان توپخانه
در خشم خلق
بیدار می شود

مردم
زان سوی توپخانه،
بدین سوی سرزیر می کنند
نان و گرسنگی
به تساوی تقسیم می شود
ای سرو ایستاده
این مرگ توست که می سازد
دشمن دیوار می کشد
این عابران خوب و ستم بر
نام ترا
این عابران ژنده نمی دانند
و این دریغ هست اما
روزی که خلق بداند
هر قطره قطره خون تو
محراب می شود
این خلق
نام بزرگ ترا
در هر سرود میهنی اش
آواز می دهد
نام تو، پرچم ایران،
خزر
به نام تو زنده است .


« خسرو گلسرخی »

هیچ نظری موجود نیست: