۳۱.۳.۹۲

شو، تا قیامت آید و زاری کن


ای آن که غمگنی و سزاواری
وندر نهان سرشک همی باری


ز بهر آن کجا برم نامش

ترسم ز سخت انده و دشواری

رفت آن که رفت و آمد آنک آمد
بود آن که بود، خیره چه غمداری؟


هموار کرد خواهی گیتی را؟ (هموار خواهی کرد گیتی را)
گیتی‌ست، کی پذیرد همواری


مُستی مکن، که ننگرد او مُستی
زاری مکن، که نشنود او زاری


شو، تا قیامت آید و زاری کن
کی رفته را به زاری باز آری؟


آزار بیش بینی زین گردون
گر تو به هر بهانه بیازاری


گویی گماشته‌ست بلایی او
بر هر که تو دل بر او بگماری


فرمان کنی و یا نکنی، ترسم
بر خویشتن ظفر ندهی باری!


تا بشکنی سپاه غمان بر دل
آن به که می بیاری و بگساری


اندر بلای سخت پدید آید(آرند)
فضل و بزرگمردی و سالاری.

رودکی

..............
«مُستی» به ضم میم به معنی گله و شکایت


هیچ نظری موجود نیست: