۴.۳.۹۲

جایی باید خسته شد


روشن است که خسته ام
زیرا آدمیان درجایی باید خسته شوند
ازچه خسته ام ، نمیدانم
دانستنش بهیچ رو بکارم نیاید
زیرا خستگی همانست که هست
سوزش زخم همانست که هست
و آنرا با سببش کاری نیست

آری خسته ام
و بنرمی لبخند میزنم بر خستگی 

که فقط همین است
درتن آرزویی برای خواب
در روح تمنایی برای نیندیشیدن.

فرناندو پسوآ


هیچ نظری موجود نیست: