۲۹.۲.۹۲

کاروان گل‌ در مشهد.

 ... غنچه از خواب پريد و گلی تازه به دنيا آمد
خار خنديد و به گل گفت: سلام و جوابی نشنيد!
خار رنجيد ولی هيچ نگفت
ساعتی چند گذشت، گل چه زيبا شده بود
دست بی رحمی آمد نزديک
گل سراسيمه ز وحشت، افسرد
ليک آن خار در آن دست خزيد
و گل از مرگ رهيد!
صبح فردا که رسيد
خار با شبنمی از خواب پريد
گل صميمانه به او گفت: سلام!

منبع: سایت خراسان نیوز
















هیچ نظری موجود نیست: