۱۰.۳.۹۲

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات



در داستان طوطی و بازرگان مثنوی مولوی ما شاهد دو سبک زندگی متضاد هستیم:
- زندگی در محدوده ای امن ولی بدون لذت بردن از آزادی
- و زندگی در گستره ای نا محدود و پر خطر ولی همراه با لذت آزادی.

این داستان عمدتا درباره ی آموزش انسان و حرکت او از نظام اسارت ، به نظامی متضاد آن ؛ یعنی رهایی است. طوطی در ابتدا اسیر است ، در قفس خود را به مردن می زند و هنوز( نه آزاد ) است و در نهایت به آزادی می رسد و( نه اسیر ) می شود.

آموزشی که در این داستان داده می شود ، پاسخی نمادین به این پرسش است که پیامدهای نفی یا انکار آزادی چه می تواند باشد؟ دستاوردهای نظام رهایی ، به تدریج نتیجه ی نفی و انکار آزادی را در داستان به ما نشان می دهد.  اگر طوطی به تقابل بین آزادی و رهایی پی نبرد و از اسارت به سمت رهایی حرکت نکند ، مرگ در قفس و تجربه نکردن پرواز نصیب او خواهد شد و داستان به ما نشان می دهد که در صورت نفی آزادی ، مرگ و فراموشی در قفس سرنوشت منکر آزادی است. زیرا نقشی که طوطی بازی می کند ما را به این سوق می دهد که قفس در تقابل با باغ است و طوطی ِ قبل از رهایی منفعلی است که در تقابل با طوطیان فعال هندوستان است و مرگ نیز در تقابل با زندگی است و همه این تقابل ها و تضاد ها در مربع گریماس قابل پی گیری است.
از نظر ساختاری داستان طوطی و بازرگان ، جنبه ی اجرایی دارد.ماموریتی از طرف طوطی به بازرگان داده می شود تا پیامی را برساند و طوطیان دریافت کننده ی پیام هستند و درراه بازگشت بالعکس می شود.کنش گر ها از نوع داستان های ارتباطی هستند ، یعنی در این ساختار روایی طوطیان آزاد فرستنده ی پیام هستند و طوطی اسیر گیرنده ی پیام است و هم چنین طوطیان رها کنش گر یاری رسان هستند و بازرگان که بر اسارت طوطی در قفس اصرار دارد ، کنش گر بازدارنده است.
 در موقعیت اولیه ، طوطی اسیر است . کنشی که اتفاق می افتد این است که طوطی به وسیله ی طوطیان دیگر به طور غیر مستقیم آموزش می بیند و در موقعیت جدید ، طوطی آزاد می شود.از نظر ویژگی ، طوطی در ابتدا غمگین و افسرده و منفعل است ، پس از دریافت پیام و عملکرد صحیحش و بیرون رفتن از قفس ، شاد و فعال می شود.
 ما یک داستان داریم که طوطی ای به واسطه ی عرضه ی زیبایی خویش در قفس اسیر است ، سرانجام از اسارت خسته می شود و با دریافت رمز رهایی از طرف دوستان رهایش ، خود را به مردن می زند و به رهایی می رسد.
( recite ) در این داستان چیست؟ طوطی در می یابد که برای رهایی باید از زندگی در حیطه ی تایید چشم ها دست برداشت و ما در آخر داستان با طوطی آزادی مواجهیم که از نادانستگی به دانستگی رسیده است.
اما شیوه ی روایت گری به گونه ای است که ما در طول زمان روایت با وقفه مواجه می شویم. روایت راوی در مقاطعی از داستان قطع می شود و هم زمان با آن لحن راوی نیز بنا به مضمون روایت از حالت راوی داستانی به حالت وعظ و پند و خطابه تغییر می کند و راوی به بسط مفهومی در داستان می پردازد.دراین داستان بحث بر سر کارکرد زبان و گفتار در زندگی ، از این مقوله است.
گریز های راوی به شرح و بسط مطالب تکمیلی و بازگشت دوباره به داستان ، تداوم روایت را با درنگ همراه کرده است.
اما در بخش حالت ، روایت فاقد کانون است ، یعنی از زبان راوی واقف به همه ی ماجرا و خارج از حوزه ی عمل ، روایت شده است.راوی خارج از داستان است و خود را داخل داستان نمی کند وبرای خود نفشی تعریف نمی کند و فاصله تا آخر داستان رعایت می شود.
زهرا عبدی

هیچ نظری موجود نیست: