۲۳.۱۲.۹۱

میتوان با نقشهای پوچ تر آمیخت

بیش از اینها ، آه ، آری
بیش از اینها میتوان خاموش ماند
میتوان ساعات طولانی
با نگاهی چون نگاه مردگان ، ثابت
خیره شد در دود یک سیگار
خیره شد در شکل یک فنجان
در گلی بیرنگ ، بر قالی
در خطی موهوم ، بر دیوار
میتوان با پنجه های خشک
پرده را یکسو کشید و دید
در میان کوچه باران تند میبارد
کودکی با بادبادکهای رنگینش
ایستاده زیر یک طاقی
گاری فرسوده ای میدان خالی را
با شتابی پرهیاهو ترک میگوید
میتوان برجای باقی ماند
در کنار پرده، اما کور، اما کر

میتوان فریاد زد
با صدائی سخت کاذب، سخت بیگانه
" دوست میدارم "
میتوان در بازوان چیره یک مرد
ماده ای زیبا و سالم بود

با تنی چون سفره چرمین
با دو پستان درشت سخت
میتوان در بستر یک مست، یک دیوانه، یک ولگرد
عصمت یک عشق را آلود
میتوان با زیرکی تحقیر کرد
هر معمای شگفتی را
میتوان تنها بحل جدولی پرداخت
میتوان تنها بکشف پاسخی بیهوده دل خوش ساخت
پاسخی بیهوده، آری پنج یا شش حرف
میتوان یک عمر زانو زد
با سری افکنده در پای ضریحی سرد
میتوان در گور مجهولی خدارا دید
میتوان با سکه ای ناچیز ایمان یافت
میتوان در حجره های مسجدی پوسید
چون زیارتنامه خوانی پیر
میتوان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب
حاصلی پیوسته یکسان داشت
میتوان چشم ترا در پیلهء قهرش
دکمه بیرنگ کفش کهنه ای پنداشت
میتوان چون آب در گودال خود خشکید

میتوان زیبائی یک لحظه را باشرم
مثل یک عکس سیاه مضحک فوری
در ته صندوق مخفی کرد
میتوان درقاب خالی مانده یکروز
نقش یک محکوم، یا مغلوب، یا مصلوب را آویخت
میتوان باصورتکها لختی دیوار را پوشاند
میتوان با نقشهای پوچتر آمیخت


میتوان همچون عروسکهای کوکی بود
با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید
میتوان در جعبه ای ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سالها در لابلای تور و پولک خفت
میتوان باهر فشار هرزه ی دستی
بی سبب فریاد کرد و گفت
" آه ، من بسیار خوشبختم "

افتخار شعر معاصر ایران فروغ فرخزاد

هیچ نظری موجود نیست: