۱۰.۱.۹۲

بگذریم، از این فکرهای شیطانی


غزال اگر به کمند اوفتد ، عجب نبود

عجب فتادن مرد است در کمند غزال
سعدی

فضای خسته و پوسیده‌ی زمستانی
و حسِّ مبهم «شاید تو هم پشیمانی»

تمام ِ حوصله‌ام را سؤال پیچیده
پر از تو ام و پر از ابرهای بارانی

نشسته در اتوبوسی که ایستگاه‌اش را
به هر کجای جهان می‌شود بچسبانی

در انتخاب ِ خودم یا تو یا خدایی که ...
بگذریم، از این فکرهای شیطانی

ببین مرا وسط ِ جاده‌های بی عابر
بدون قلب ِ تو، با عشق‌های جبرانی

تو را قدم زدم آن‌قدر تا که پیوستم
به خط ِ ممتد ِ جاده‌های طولانی

به اعتراف گناهی نکرده افتادم
مرا ببخش از این دروغ پایانی.


مهسا ظهیری



هیچ نظری موجود نیست: