ظرف سه دهه حکومت اسلامی در ایران، اوباش و اراذل که در لایههای زیرین هرم قدرت قرار داشتند، بمرور خود را بالا کشیده و اکنون با دینکاران در رقابت برای تصاحب کامل قدرت قرار گرفته اند. در دهه نخست حکومت دینی، اراذل و اوباش نقش نیروهای سرکوب امنیتی – نظامی و نیز گروههای فشار را بازی می کردند اما در دهه دوم این نقش به یک قدرتِ اقتصادی گسترده تسری یافت و اکنون با پایان دهه سوم، بخوبی گسترش این شبکه به مافیای قدرتمند و عظیم سیاسی – اقتصادی و نظامی دیده می شود.
اراذل و اوباش همواره در راس سوم مثلی قرار داشتند که دو راس دیگر آن دینکاران و قدرتمداران سیاسی بودند و هر کدام از این راسها نیز پایه هایی از محبوبیت در بخشهایی جامعه برای خود دست و پا میکردند سابقه حضور سیاسی لمپنها در نقش گروههای فشار به عصر حکومت سیاسی – مذهبی صفویان و بعد مشروطه باز میگردد. زمانی که اوباش سنگلج و چاله میدان دسته راه انداختند، جمعی را نیز با خود همراه کردند و به جلوی مجلس رفته و شعار میدادند : «ما دینِ نبی خواهیم- مشروطه نمی خواهیم» . سپس اوباش نزد شیخ فضل الله نوری و حاجی میرزا ابوطالب یزدی و سایر دینکاران مخالف مشروطه رفتند و به اتفاق آنان به میدان توپخانه آمدند و ضمن عربده کشی به سلاخی مردم پرداختند [۱]. در بخش نخست نوشته گفته شد که نمونه ی آشکار همراهی سه راس مثلث در کودتای ۲۸ مرداد است. اما رویدادهای پس از خرداد ۴۲ نشان داد که پیوندهای اجتماعی و سنتی دینکاران با لمپنها نیرومندتر است.
نقاط تشابه برجسته این دو گروه ( لات و دینکار) در مَنِش نوچه پروری، تجدد ستیزی، زن ستیزی، قانون گریزی، خشونت طلبی، باور به استراتژی ترور و رعب و نسق کشی و نیز جایگزینیِ خرافات بجای اخلاقیات است. طبیعی است که لایههای گستردهای از جامعه سنتی و مذهبیِ آن روزِ ایران که می توان بخش تاثیرگذاری از آن را در گروههایی از بازاریان (متوسط سنتی) و حاشیه نشینان شهری یافت، با این منش همراه بودند.
روح الله خمینی که ادعای ماموریت برای مستضعفین داشت، گرچه آدرس را می داد اما نشانیِ آن دقیق نبود. بدین معنا که ماموریت او برای بهبود زندگی طبقه «مستضعف اقتصادی» و فقرا دستاوردی نداشت بلکه حاصل آن به سود جیب قشر «مستضعف فرهنگی» و لمپنها سرازیر شد. برای حفظ امنیت حکومت اسلامی، گروههای چماقدار به مرور در محلات شهرها و روستاها بوسیله ملاها تشکیل شدند. تشخیص مرز بین متعصبان اسلامگرا و لمپنها در گروههای چماقدار حکومتی اوایل انقلاب، بواسطه رفتار مشابه آنها اغلب بسیار دشوار است. دستههای چماقداری که در سالهای نخست انقلاب در کار سرکوب مخالفان حکومت بودند ملغمهای از این دو گروه بودند که تشابهات زیادی هم از نظر رفتاری و فرهنگی داشتند با این تفاوت که اسلامگرایان از روی اعتقاد دینی و فرهنگ قشری به اوباشگری دست می زدند و لمپنها از روی غریزه و فرصت طلبی، اما نتیجه ی عمل لمپنیزم بوده است. از سردستههای مشهور چماقداران خیابانی در ابتدای انقلاب باید از هادی غفاری نام برد که در سرکوب دانشجویان در هنگامه ی انقلاب فرهنگی و نیز گروههای مخالف سیاسی بسیار فعال بود. از شعارهای این گروههای تندرو که خود را «حزب الله» می نامیدند این بود : «خمینی ی عزیزم بگو تا خون بریزم» [۲] . این گروههای اوباشِ عقیدتی یا طبقاتی بمرور در نیروهای نظامی ، امنیتی و قضایی حکومت جذب شدند و در این نوشته بطور مشخص به زمینههای اوباشگری در نیروهای بسیج، سپاه و نیروی انتظامی پرداخته میشود.
سید علی خامنهای رهبر فعلی جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب علاقه خاصی به امور امنیتی و نظامیگری داشت و همواره مشاغلی در این حیطه به عهده می گرفت. وی پس از درگذشت خمینی ، با برنامه ریزی یار بانفوذ سابقش اکبر رفسنجانی و همراهی احمد خمینی به رهبری حکومت انتخاب شد. صلاحیت وی برای ارتقا به مقام ولایت فقیه حتا از سوی دینکاران بشدت زیر سئوال بود و نزدیکان و یاران و مدیران درجه اول خمینی نیز بخوبی از این امر آگاه بودند و از طرف دیگر فاقد کاریزمای خمینی نیز بود. خامنهای ناچار برای پر کردن خلا مشروعیت دینی و سیاسی، روزبروز تکیهاش به نیروهای امنیتی و نظامیِ ردههای میانی که میتوانستند نزدیکان معتمدتری برای او باشند، بیشتر میشد و همزمان به حذف و برکناری یاران و همدستان سابق و نزدیکان خمینی روی آورد تا بتواند ضمن ایجاد یک مشروعیت آمرانه، طبقه ی جدیدی از وفاداران را به دور خودش ایجاد کند [۳] . تاکتیک اصلی خامنهای برای جذب این گروه از وفاداران به عنوان مدیران جدید کشور، بهره برداری از طمع قدرت و ثروت آنان به عنوان طبقه نوکیسه بیفرهنگ [۴] بوده است و همزمان برای به خدمت گرفتن سیاهی لشکر عقیدتی از میان «بسیجیان جنگ ندیده» از استراتژی فریبکاری دینی و اسطوره سازی مذهبی سواستفاده جسته است.
این سیاست خامنهای منجر به آن شد که اوباش خیابانی حزب الله و امنیتی – سپاهیهای درجه دوی دهه شصت، در دهه هفتاد به فعالیتهای اقتصادی و فرهنگی روی اورده و پس از ۱۸ تیر ۱۳۷۸ در عمل به عنوان رقبای تازه سیاسی در کنار دینکاران وارد صحنه شوند. برکشیدن احمدی نژاد به عنوان یک فرد بیفرهنگ و شرور با پشتیبانی نیروهای نظامی و امنیتی نیز در ادامه سیاست خامنهای برای کوتاه کردن ارتفاع سیاستمداران حکومت اسلامی نسبت به ارتفاع شخصیتی خودش بوده تا از این جهت بتواند احساس بلندمرتبگی به خودش القا کند.
سپاه، فرهنگ بسیجی و آیین چماقداریِ دینی
وزیر علوم حکومت اسلامی در اظهار نظری گفته بود که دانشگاه مخالف فرهنگ بسیجی با خاک یکسان میشود. [۵] از این گفته بخوبی میتوان به ماهیت آنچه موسوم به فرهنگ بسیجی است، پی برد. بسیج در حال حاضر ابزار حکومتی برای آزار و سرکوب خیابانی مردم تا مرز کشتار محسوب میشود. عنوان بسیجی برای بسیاری از شهروندان ایرانی، یادآور نوجوان ۱۴-۱۵ سالهای است که باتوم یا اسلحه به دست بر سر چهارراهها ایستاده و به بازرسی، توهین و آزار رهگذران میپردازد، البته برخی هم با شنیدن این نام به یاد کودکانی می افتند که در زمان جنگ ایران و عراق از طریق مساجد به جبههها می رفتند و هرگز باز نمی گشتند. بسیجیان جوان معمولن افرادی بشدت مذهبی دُگم با بینش تک محوری هستند و هرگز فرصت تجربه شخصی ارتباط با ملل و تمدن و فرهنگهای متفاوت را نداشته و تصور می کنند در مرکز حق مطلق قرار دارند و به نظرشان امام خامنهای مرکز کاینات است و همه جهان و سیارات و منظومهها پیرامون بیت رهبری میچرخد و بر اساس آموزههای تقلیدی، رفتارهای اوباشگرانه را آیین ولایتمداری می دانند.
«فرهنگ بسیجی» که توسط حکومت اسلامی تبلیغ شده و میشود، دارای شاخص هایی از قبیل ولایت پذیری، امر به معروف و نهی از منکر ، غیرت دینی و خشم مقدس است که معادل دقیق آنها را در فرهنگ لمپنها عبارتند از نوچه گریِ آقا، تجاوز به حریم شخصی و دخالت در زندگی دیگران، تفتیش عقیده و خشونت طلبی. این یعنی آنکه حاکمیت با استفاده از تعاریف مذهبی، پرورش طبقه لمپن و لات را بصورت تئوریزه درآورده است و آن را فرهنگ بسیجی میخواند.
در اینجا مناسب است که کمی به تاریخ نقب بزنیم و شکل گیری سپاه و بسیج را نگاهی دوباره بیاندازیم. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ۲ اردیبهشت ۱۳۵۸ بدلیل بیاعتمادی به ارتش، با پشتیبانی روح الله خمینی و توسط گروهی از اسلامگرایان تندرو به منظور حفاظت از منافع ایدئولوژیک حکومت اسلامی تاسیس یافت . برعکس ارتش ایران، حراست از منافع ملی وظیفه سپاه نبوده و نیست. سازمان بسیج مستضعفان نیز در تاریخ ۵ آذر ۱۳۵۸ به فرمان روح الله خمینی با هدف سازماندهیِ مردمِ حامی حکومت اسلامی تشکیل یافت و زیر نظر سپاه پاسداران قرار گرفت. سپاه و به تبع آن بسیج در دوران جنگ با عراق بمروردر کانون توجه قرار گرفتند.
واقعیت آنست که بزرگترین پیروزی ملی ایرانیان در جنگ با عراق طی دو سال نخست، در آزاد سازی حصر آبادان و سپس بازپس گیری خرمشهر با مدیریت فرماندهان ارتش بدست آمد و البته نیروهای مردمی و سپاهی زیادی نیز در این نبرد میهنی فداکاری کردند و جان باختند [۶]. اما طی شش سال باقیمانده جنگ که از جنبه میهنی خارج و بصورت ایدئولوژیک حکومتی برای رسیدن به قدس از راه کربلا درآمده بود، قدرت سپاه بمرور افزایش یافت و از آنجاییکه فرماندهان سپاه دارای سواد و دیسیپلین نظامی نبودند، تنها تاکتیک موثر آنان برای پیشروی در جبهه ها، استفاده از موج پیاده نظام و دادن تلفات سنگین انسانی برای هر پیشروی بود و طی آن شش سال این نیروها برای حفظ منافع ایدئولوژیک حکومتی از جان خویش مایه گذاشتند . وظیفه بسیج در سالهای جنگ، تحریک عواطف مذهبی کودکان و نوجوانان جامعه و کشاندن آنان به جبهههای جنگ بود. مشهور است که در آن زمان حکومت کلیدهای پلاستیکی بهشت را بین این کودکان تقسیم کرده بود و نیز اسب سوارانی را نیز به استخدام در آورده بود که هر از چندی در نقش امام زمان شیعیان در افق اردوگاهها ظاهر شوند تا آمادگی این کودکان برای شهادت تقویت شود.
با پذیرش قطعنامه توسط خمینی، سپاهیان و بسیجیان که هزینههای فراوانی برای پیشروی بسوی قدس داده بودند، همه چیز را از دست رفته دیدند و در معرض ضربه روحی شدیدی بودند. گروهی از این نیروهای حزب اللهی حالت طلبکاران از حکومت را پیدا کردند و انتظار داشتند جامعه باید تاوان ناکامی آنها را بدهد. این البته برای حکومت دینکاران نیز “تهدید” محسوب میشد، از این رو حکومت باید این تهدید را به فرصت تبدیل میکرد.پس از مرگ خمینی، توهم همیشگی خامنهای در خصوص لزوم مبارزه با فرهنگ طبقه متوسط و تمدن شهرنشینی به عنوان «دشمن»، و اتکای وی به نیروهای نظامیاش سبب شد که جبهه ی تازهای برای بسیجیان و سپاهیان در شهرها و برعلیه طبقه متوسط مدرن معرفی شود. از ابتدای دهه ۷۰ بسیج با همکاری سپاه و نیروهای اطلاعاتی گروه چماقدارانی به نام «انصار حزب الله» تشکیل دادند که شاخههای آن از درون بسیج دانشگاه تا حراست ادارات گسترده شده بود. آنها در این دوره باید به سینماها و مراکز فرهنگی و تفریحی در شهرها حمله می کردند و دانشجویان و مردم عادی را کتک می زدند تا از تهاجم فرهنگی جلوگیری کنند.
از سوی دیگر واگذاری باجهای علمی و اقتصادی به وزارت اطلاعات و سپاه و بسیج و کمیته چی ها نیز در این دوره آغاز شد. اعطای درجه بندیهای بیضابطه ی نظامی در سپاه و نیروی انتظامی، توزیع درجات فلهای علمی دکترا بین افرادی از قبیل دکتر حسین الله کرم، دکتر محسن رضایی، دکتر حسن عباسی و امثالهم و مهمتراز همه اعطای مزایای اقتصادی ویژه و انحصار ثروت ملی به سردارهای میلیاردر مانند صادق محصولی در این چارچوب بوده است.. [۷]
پس از جنایت ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و رو شدن دست نیروهای اوباش امنیتی نظامی حکومت در آن رویداد، بمرور ترکهایی در این نیروها و در جهت ریزش قدیمی ترها آغاز شد. اما دینکاران که صدها سال کنترل و نفوذ در اعماق فرهنگ مذهبی و سنتی جامعه را تجربه کردند، راه جذب گروههای تازه را از طبقات پایینِ فرهنگی و اقتصادی بخوبی بلد هستند. شواهد موجود نشان داده که این نیروها در سنین پایین بیشتر تحت تاثیر باورهای خرافی و اعتقاد به امام خامنهای قرار می گیرند و حداکثر به «ساندیسی» راضی هستند، اما هر چه سن و تجربه آنها بیشتر میشود، ساندیسهای جذابتر و باجهای بزرگتری می خواهند و نمونه جالب یکی از این لمپنها فردی بنام حسن میرکاظمی است که ضمن مدیریت کارخانههای دنیای فلز، پارسیان فلز البرز و لوح فشرده پارس همزمان سرپرستی بسیج مسجد الهادی و چماقداران موتورسوار را به عهده دارد و البته بدهکارترین وام گیرنده به بانک کشاورزی با یک فقره بدهی ۱۷۵ میلیارد تومانی هم بوده است. [۸]
حسن میرکاظمی
بر اساس تحقیقات مؤسسه رند، سپاه پاسداران ایران از زمان پایان جنگ ایران و عراق تاکنون با انعقاد ۷۶۵۰ قرارداد از طریق مؤسسات وابسته به خود فعالیتهای اقتصادی گستردهای داشتهاست. موقعیت ویژهُ سپاه، این نهاد را از شرکت در مزایدههای اقتصادی برای خرید سهام شرکتها بینیاز کردهاست و این مسئله موجب رنجش بخش خصوصی شدهاست. از تحلیلگران اقتصادی ایران نقل کرده که درآمد حاصل از فعالیت سپاه در «عرصههای غیرقانونی اقتصاد» تا ۱۲ میلیون دلار در سال میرسد. [۹]
یکی دیگر از چهرههای شناخته شده چماقداری بسیج، مسعود دهنمکی است که در جنایت ۱۸ تیر ۱۳۷۸ نیز شرکت داشته و آشکارا از قتل روشنفکران سکولار پشتیبانی میکرد. بنا به نظر خانواده عزت ابراهیم نژاد که در جریان حمله لباس شخصیهای بسیجی و نیروی انتظامی به کوی دانشگاه کشته شد، مسعود دهنمکی و مهدی صفری تبار پسر امام جمعه اسلامشهر در قتل پسرشان دست داشته و خطاب به دهنمکی می گویند:
در ۱۸ تیر ۱۳۷۸، عزت را شبانه و تک و تنها به گوشهای کشاندی و با ضربات چاقو، زنجیر خودت و دوستانت عزت را از پا درآوردی و در نهایت با تیر خلاص مهدی صفری تبار پسر امام جمعه اسلامشهر (فرمانده سپاه) که در شقیقه و چشم چپ عزت وارد کرد او را از پای در آوردید… [۱۰]
دهنمکی پس از برکشیدن احمدی نژاد و هم تیپهایش به سطوح بالای سیاسی، فیلمی به نام «اخراجی ها» را با موضوعِ تحول معنوی اوباش تحت تاثیر شرکت در جبهه وجنگ و آکنده از دیالوگهای لمپنی و لات بازی کارگردانی کرد تا فرهنگ بسیجی را به عرصه هنر هم وارد کند. این فیلم با پشتیبانی کامل حکومت به مورد استقبال گسترده و بینظیری از سوی اقشار مختلف مردم با فروش میلیاردی قرار گرفت که در خصوص چرایی آن نظرات مختلفی ابراز میشود. گرچه از یک سو برخی این موفقیت را مرهون واقعگرایی فیلم می دانند [۱۱]، اما از سوی دیگر بسیاری آن را بدلیل نیاز مردم تحت سیطره حکومت دینی به خنده و رفع تابو از ادبیات اوباش در سینما [۱۲] و البته شاید کنجکاوی تماشاگران در خصوص شخصیت بدنام دهنمکی می دانند. نکته ی ظریفی که در مورد داستان دهنمکی میشود اشاره کرد آن است که شاید وی با قهرمانان فیلمش همذات پنداری کرده، و خود را یکی از آن اراذلی میداند که با حضور در جبهه حق علیه باطل، نور معنویت در دلش تابیده است.
افزایش تصاعدی نارضایتیهای مردمی از حکومت دینی در دهه هفتاد و اوج آن در ۱۸ تیر هم دینکاران و هم فرماندهان فاسد سپاه را از آینده بیمناک می کرد. فاز نهایی این کار اردو کشی علنی سپاه به صحنه سیاسی بود. پیش تر در خصوص انتصاب محمد علی (عزیز) جعفری به فرمانده سپاه توسط خامنهای علایمی آشکار شده بود. در حقیقت سابقه ی عزیز جعفری در زمان فرماندهی قرارگاه ثارالله و سرکوب اعتراضات دانشجویی نشان می داد که خامنهای از دو سال پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ خود را برای سرکوب شدید مردم آماده می کند.
محمدعلی جعفری با دستهبندی تهدیدات علیه جمهوری اسلامی به تهدیدهای نرم، نیمهسخت (شورشهای مردمی بدون سلاح گرم، تهدیدهای اقتصادیسیاسی داخلی و خارجی) و سخت (شورشهای مسلحانه، جنگ داخلی و جنگ خارجی) وظیفه مبارزه با تهدید نرم را به بسیج غیرنظامی، نیمهسخت را به بسیج نظامی و سخت را به نیروی زمینی سپاه و بسیج نظامی محول میکند. در حقیقت دغدغه و وظیفه اصلی وی سرکوب مردم و البته با تقسیم بندی آن در مراحل گوناگون تهدید علیه حکومت اسلامی است. [۱۳] افزایش بودجه نظامی و نیروهای سپاه و بسیج از سال ۸۵ با نظر خامنهای نیز اهداف مشخصی را در همین جهت تبیین می کند. [۱۴]
سردارانِ تیغ زن
نهاد مسلح دیگری که برای حفظ امنیت انقلاب اسلامی تشکیل شد کمیته انقلاب اسلامی بود که تاسیس آن به ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ باز میگردد و پایههای آن در مساجد محلات ریخته شد [۱۵] و در کنار گروهی از انقلابیون این ارگان مکان مناسبی نیز برای گردهم آمدن و تجدید قوای گروهی اوباش حاشیه نشین شد. سازمان «کمیتههای انقلاب اسلامی» نقض حقوق شهروندی و تجاوز به حریم خصوصی را برای همیشه در تاریخ حکومت مذهبی ایران نهادینه کرد.
اسماعیل افتخاری ملقب به اسمال تیغ زن
این کمیتهها بعدها در اواخر دهه شصت با شهربانی ادغام شد و نیروی انتظامی کل کشور حاصل آن است. تعیین فرمانده این نیرو به دستور مستقیم رهبر جمهوری اسلامی و یا پس از تفویض وی به وزیر کشور صورت می گیرد و البته حاصل این اقدام مسلط کردن نیروهای کمیته چی بر شهربانی طی یک فرآیند میان مدت بود. آن گروه از نیروهای لمپنی که در کمیتهها جمع شده بودند، توانستند اخاذی، مصادره اموال مردم، سرقت ، تجاوز و قتل شهروندان را در پوشش «عمل انقلابی» دنبال کنند. نمونه مشهور این گروه «اسماعیل افتخاری» یا «اسمال تیغ زن» محسوب میشود، فردی که از باجگیران محله جمشید تهران در پیش از انقلاب بود و پس از انقلاب تا سرکردگی در کمیته های انقلاب و نیز مدارج بالای وزارت اطلاعات را پیمود و پرونده سنگینی از جرایم از سرقت تا قتل را با خود حمل می کند. وی در ابتدای انقلاب اقدام به راه اندازی » گروه ضربت جنوب تهران » نمود و کارش را با حمله به منازل و مغازهها و ادارات جنوب تهران و بازداشت افرادی را که وی ساواکی و شهربانی چی زمان شاه می خواند آغاز کرده ، گروه ضربت بعدها در کمیتههای انقلاب اسلامی ادغام شد و وی نیز به عنوان اولین فرمانده کمیته منطقه ۱۲ تهران شناخته شد. جالب آنجاست که روز ۵ مهرماه ۱۳۵۸ مهدوی کنی سرپرست وقت کمیتههای انقلاب از تصفیه کمیتهها از نیروهای ناسالم خبر داده بود [۱۶] حال آنکه بعدها نه تنها اسمال تیغ زن ترفیع گرفت بلکه بنا به گفته برخی منابع، از همپالکیهای آن روز وی دستکم دو نفری اکنون در رتبههای بالای نیروی انتظامی مشغول به کارند، سردار علیرضا طاهری و سردار علیرضا اکبرشاهی که این دومی هم اکنون فرمانده انتظامی استان تهران است. [۱۷] و [۱۸]
سردار علیرضا اکبرشاهی از همکاران اسمال تیغ زن در باند ضربت جنوب تهران
در میان سرداران نیروی انتظامی امثال این افراد هرگز کیمیا نیست. از سردار فرهاد نظری یکی از متهمان یورش به کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸ گرفته [۱۹] تا سردار محمد رضا نقدی (فرمانده فعلی بسیج) شکنجه گرِ بازداشتگاهِ مخفیِ وصال [۲۰] سردارهای چماقدار و لات فراوانند و البته همه هم به بد اقبالی سردار رضا زارعی نیستند [۲۱] که ظاهرن گاهی اختلافات درونی شبکههای حاکم سبب حذف و افشای گوشهای از فساد آنها شود. چنانچه ماجرای حضور و رفتارهای جنایتکارانه سردار احمدرضا رادان جانشین فرمانده کل نیروی انتظامی در بازداشتگاه کهریزک با سکوت و انکار به بوته فراموشی سپرده شد. [۲۲] نقشی که بنا به گزارشی از گفتههای شاهدان عینی که بدلایل مشخص جرات بیان نام خود ندارند، چنین ذکر شد:
هر روز صبح سردار رادان به این محل سرکشی میکند و خود شخصا هر روز چند نفر از بازداشت شدگان را مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار میدهد. بهترین ابزار شکنجه در دست رادان، شلنگ است. وقتی صبح هر روز صدای هلیکوپتر میآید، بچهها به خود میلرزند و میفهمند که رادان آمده. [۲۳]
از نکات حیرت آور هم اینکه همین افراد هر از گاهی طرحی به نام مبارزه با ارذل و اوباش اجرا می کنند و گویی رقبای فقیر، بینفوذ و بیقدرت خود را حذف میکنند. در تمام بیانیههای نیروهای انتظامی و سپاه و سخنرانیهای سرداران آن در طول این سالها هر جا به مردم معترض به حکومت اشاره شده، زبان و ادبیات لمپنی و تحقیرآمیز همراه با توهین، تهدید و نسق کشی بکار رفته و در رویدادهای پس از انتخابات ۸۸ که کار را به کشتار علنی مردم بیدفاع با سلاح سرد و گرم در خیابان و شکنجه و تجاوز جنسی به معترضان رساندند.
ضیافت شام احمدی نژاد، رییس جمهوری اسلامی برای مورالس رییس جمهور بولیوی
«اوباش سالاری» در ایران امروز یک واقعیت است. ایرانیانی که در جامعه ایران زندگی می کنند ترویج فرهنگ لمپنیزم را از سریالهای تلویزیون دولتی گرفته تا برخوردهایِ اداریِ روزمره احساس می کنند و می بینند که ظرف ۳۰ سال گذشته روز بروز حکومت بیشتر ماهیت واقعی خود را آشکار کرده و تلاش پردامنهای می کند تا مدل رفتاری فرد لمپنی مانند احمدی نژاد را به عنوان الگویی برای هر شهروند ایرانی تبدیل کند. رفتارهای حکومت اسلامینظامی ایران رفتارِ نظامیان اقتدارگرا نیست، بلکه رفتار عدهای اوباش مسلح است. اوباشی که درجات سرداری و دکترا و میلیاردی و احکام ریاست و وزارت گرفته اند اما نکتهای که خودشان هم می دانند آنست که «اسمال تیغ زن درون بیت رهبری هم که برود، باز همان اسمال تیغ زن است».
لینک نوشته در وبسایت اخبار روز
*توضیح:
عنوان این نوشته با الهام از عنوان نوشته دکتر هوشنگ کاووسی منتقد سینمایی در سال ۱۳۴۸ با عنوان «از داج سیتی تا بازارچه نایب گربه» در نقد فیلم قیصر گرفته شده است
———————————————————————————————————————————–
پانویس:
[۱] اراذل و اوباش حکومتی – دکتر مسعود نقره کار
[۲] گروههای «فشار و کشتار» سربازان امام خمینی - دکتر مسعود نقره کار
[۳] رابطه رفسنجانی و خامنه ای؛ عشقی که ناتمام ماند – فرج
[۴] نوویو ریچ
[۵] وزیر علوم: دانشگاه مخالف فرهنگ بسیجی با خاک یکسان می شود
[۶] حماسه آفرینیهای ارتش در خرمشهر
[۷] مصاحبه تابناک با عبدالحسین الله کرم از بنیانگذاران انصار حزب الله
[۸] حسین میر کاظمی لباس شخصی اسلحه بدست کتاب می
[۹] گزارش لوموند از مداخله سپاه پاسداران در امور اقتصادی : رشد مجتمعهای صنعتی – نظامی
[۱۰] قاتل ابراهیم نژاد از شهدای ۱۸ تیر را بهتر بشناسیم !ده نمکی
[۱۱]اخراجی ها
[۱۲] سلطه کمدی ابتذال بر سینمای ایران
[۱۳] »«تغییرات تدریجی در سپاه و تصفیه پاسداران
[۱۴] افزایش ۲۰۰ درصدی بودجه پایگاههای
[۱۵] تشکیل نیروی انتظامی به روایت اولین فرمانده آن
[۱۶] تصفیه پاسداران ناسالم کمیتهها – گشت و گذاری در روزنامههای ۳۰ سال پیش – شهروند امروز
[۱۷] تیغ کش انقلابی آزادی ات مبارک – گفتنی ها، امیرفرشاد ابراهیمی
[۱۸] اسمال تیغ زن یکی از متجاوزان به زندانی ها[۱۹] فرجام غم انگیز پرونده کوی دانشگاه – چشم از حدقه در آمده محسن جمالی و لبخند تمسخر آمیز سردار نظری
[۲۰] شکنجه گر ناجا در سمت فرماندهی بسیج
[۲۱] ماجرای بازداشت فرمانده نیروی انتظامی استان تهران به همراه ۶ زن
[۲۲] سکوت رادان درباره نقش خود در کهریزک
[۲۳] کشتار و شکنجه تکان دهنده در کهریزک – موج سبز
منبع
۱ نظر:
درود بر شما
بسیار مطلب مفیدی بود و تشکر از وقتی که گذاشتید برای جمع آوری.
پیروز باشید
ارسال یک نظر