هنگامی که در ماه مارس ۲۰۱۰ ژنرال پتریوس فرمانده وقت نیروهای آمریکایی در خاورمیانه در مصاحبه با شبکه سی ان ان اظهار داشت که حکومت اسلامی ایران در حال جابجایی از دست روحانیون به دست اوباش است و آن را حکومت «اوباش سالاری» [۱] خواند، در حقیقت رفتارهای ضداخلاق و غیر انسانی حکومت اسلامی و پایورانش در صحنه داخل و خارج چنان آشکار شده بود که فهم این حقیقت کار دشواری نبود. حکومتی که آشکارا در دست اوباش شبه نظامیای بود که پلیدترین جنایتها را بیباکانه در ملای عام انجام میدادند و در خطابههای درون گروهی خود از تجاوز و شکنجه در کهریزک برای «لودگی و تمسخر» و «تحقیر مردم» یاد می کردند و خود اثباتی برای اطلاق درستیِ صفت «اوباش» بر پیشانی چنین افرادی است که اغلب عنوان «سردار» را نیز یدک میکشند [۲]. اما این داستان تازهای نبود و ژنرال آمریکایی تازه پس از بیش از نیم قرن داشت آن را می فهمید یا بر زبان می آورد.
آیت الله کاشانی به همراه شعبان جعفری، طیب حاج رضایی با کلاه مخملی و برادران و سایر همراهان
از زمانهای گذشته اغلب اوباش، گنده لاتها و چاقوکشان مشهور محلات در شهرهای ایران همواره دارای اعتقادات شدید مذهبی هم بوده اند و در مراسم مذهبی و تکیه یا عزاداریهای موسمی مذهب شیعه از پیشگامان آن بوده اند. نمونه مشهور معاصر این جریان شعبان جعفری ملقب به «شعبون بیمخ» است که بنا به مدارک موجود اعتقادات شدید مذهبی داشت و تا آخرین روز زندگی نیز بنا به گفته نزدیکانش نماز و روزهاش قطع نشد [۳]. ظاهرن این اعتقاد مذهبی، همچون نقطه گریزگاهی از اخلاق یا به عبارتی مکان ذهنیِ شستشوی وجدان عمل می کند و البته روایات مذهبی هم برای تقویت چنین باوری کمک میکنند. مهدی عراقی از پایه گذاران هیات موتلفه، که خود وی هم یکی از لاتهای مذهبی بنام بوده، در خاطراتش گفته که سید مجتبی میرلوحی از اعضای ارشد فداییان اسلام نخستین کسی بود که پس از آزادی از زندان معتقد بود باید از نیروهای لات و چاقوکش با توجه به اعتقادات مذهبیشان در مبارزه استفاده کرد و همین افراد بودند که به دور نواب صفوی جمع شده بودند. خود مهدی عراقی معتقد بود که «دوره چاقوکشی گذشته بود و حال نوبت هفت تیرکشی بود.» [۴] شعبون بیمخ در خاطرات خود پس از ۲۸ مرداد با اشاره به عبد خدایی یکی دیگر از همین چاقوکشان میگوید «اونوقت که عبد خدایی [ضارب دکتر فاطمی] جزو فدائيان اسلام بود، منم جزو فدائيان اسلام بودم.» و نیز ادامه می دهد «با حسين مکی، عصرھا می رفتيم خونه کاشانی که بعد ما یواش یواش دیگه مرید و طرفدار سفت و سخت کاشانی شدیم». شعبان جعفری در خاطراتش خود را از مریدان سرسخت آیت الله کاشانی و نیز فداییان اسلام معرفی کرده است. [۵]
پس از سقوط دولت دکتر محمد مصدق، اوباش همچنان پیوندهای خود را با روحانیون حفظ و تحکیم کردند و شاید بتوان دلیل اصلی این رابطه را نیاز دوطرفه این دوطبقه به یکدیگر دانست. در جامعه فئودالی که رفتارها ی جمعی بصورت قبیلهای است ، کنترل رفتارهای جمعی با باورهای خرافی (مذهبی) و نیز زور عریان خارج از قانون (لات بازی) تامین میشود. این دو اهرم نیز در دستان این دو طبقه (روحانیون و لاتها) قرار دارد، بنابراین نباید تعجب کرد اگر چنین روابط تنگاتنگی بین او دوطبقه دیده میشود. هر چه جامعه به سمت مدنیت ، مشارکت جمعی و ارزش دهی به حقوق مساوی شهروندان پیش برود، قدرت روحانیون و به همراه آنان طبقه اوباش و لاتها نزول میکند زیرا رفتارهای جمعی در چنین جوامعی بر اساس خرد جمعی و رای اکثریت تعیین میگردد نه با موهومات دینفروشان یا ضرب چاقوی عربده کشان. در جوامع سنت زده خاورمیانه نیز همواره این دو گروه همچون ترمزی در برابر مدرنیزاسیون اقدام کرده اند، زیرا منافع طبقاتی آنان همواره در حفظ روابط فئودالی و سنتگرایی بوده است. البته نیازی به تاکید نیست که در مدل جامعه سنتیمذهبی آن روز ایران طبقه روحانیون در صدر و لاتها به عنوان بازوی سیاهی لشکر و نیروی ضربت آنها در ذیل عمل میکردند و تعجبی هم نباید داشت که تا زمانیکه حکومت وقت ایران گامهایی در تضاد جدی با منافع این طبقات و تغییر بر نداشته بود، از پشتیبانی آنان نیز برخوردار بود.
شاه در حال توزیع سند مالکیت زمینهای تقسیم شده به کشاورزان.
گذار از دوران فئودالیسم در اروپا و دیگر نقاط دنیا قرنها و در طی جنگهای خونین صورت گرفت، ولی محمد رضا شاه آنرا با انقلابی سپید بدون خونریزی و در مدتی بسیار کوتاه انجام داد که در تاریخ و در دنیا بینظیر است، یعنی همیشه در تاریخ و دنیا رسم بر این بوده که شاه با طبقه متمولین و ثروتمندان دست در دست یکدیگر به چپاول ملت مشغولند و به همین دلیل هم همواره از یکدیگر حمایت میکنند ولی شاه ایران با ایستادن در مقابل طبقه ملاکان و زمین داران بزرگ و ثروتمندان که از قاجارهای سابق و آخوندها بودند، هم ملت را از شر ظلم آنان نجات داد و هم در مقابل طبقه خویش ایستاد و دشمنان بسیاری را برای خود تراشید.
محمدرضا پهلوی شاه ایران که به دیکتاتوری مصلح و اصلاح اجتماعی آمرانه باور داشت، در سال ۱۳۴۱ اقدام به انجام سلسله اصلاحات اقتصادی و اجتماعی کرد تا گامهای نخستین برای تغییر در جامعه اربابرعیتی و مناسبات فئودالی برداشته شود. روح الله خمینی نخستین ملایی بود که رسمن طی نامهای در اسفند ۱۳۴۱ به شاه ایران به دادن حق رأی به زنان اعتراض میکند و آن را خلاف اصول قرآن میداند. با سخنرانیهای خمینی که سبب تهییج توده مذهبی آنچه در ادبیات رسمی حکومت اسلامی از آن با عنوان «قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲″ یاد میکنند بوقوع پیوست. محور مخالفت تظاهرکنندگان نیز بنا به تحریک رهبران مذهبی اصول نخست و پنجم بود، یعنی اصلاحات اراضی و اصلاح قانون انتخابات بسود زنان که قانون حمایت از خانواده نیز در پی اجرایی کردن آن تصویب شده بود. این غائله به درگیریهای گسترده در تهران و قم بین عوام هیجان زده ی مذهبی و نیروهای شهربانی انجامید. [۶]
طیب حاج رضایی
نخستین و مهمترین کانون اغتشاش در تهران میدان بارفروشان بود و گروهی به سرکردگی قمه کش معروف تهران طیب حاج رضایی به راه افتاده بودند. طیب از یاران شعبون بیمخ و کسی که پس از ۲۸ مرداد مدال رستاخیز ۲ از وزارت جنگ به پاس خدماتش گرفته بود. طیب ازافراد شرور و چاقوکش و متهم به قتل بود و پنج سال هم در زندان به سر برده بود. در روز ۱۵ خرداد، طیب عامل موثر اغتشاش ها، آتش زدن کلوبها و بانک هاو تاراج مغازهها معرفی شد. بر اساس اسناد موجود سابقه دستگیریهای وی به اتهام درگیری با نیروهای شهربانی در سال ۱۳۱۶ ، همچنین چاقوکشی و درگیری در ۱۳۱۹ ، پنج سال حبس در ۱۳۲۲ و تبعید به اتهام قتل درسال ۱۳۲۳ خورشیدی می رسد. سابقه دیگر بازداشت وی در سال ۱۳۳۱ طی دوران زمامداری دکتر مصدق است، که طیب به همراه شعبان جعفری که طی نامهای به فرماندار نظامی تهران می نویسند: «اين جانبان را به جرم شاهدوستی و ابراز احساسات نسبت به شاهنشاه مجبوب تو قيف و بازداشت نموده اند«[۷]
بنا بر آنچه شاهدان گواهی داده اند وی سابقه زورگیری و اعمل خشونت علیه شهروندان را در کارنامه داشت ضمن اینکه وی فردی بسیار دیندار هم بوده و در ایام عزاداری و ماه محرم ضمن عدم اصلاح ریش، لباس مشکی هم می پوشیده است و البته به دلیل علاقه به حکومت سلطنتی تصویر شاه را نیز به همراه تاج سلطنتی بر روی سینه و شکم و بازهای خود خالکوبی کرده بود. طیب ضمن اینکه علاقه بسیاری به میگساری داشته و اسلامگرایان وی را در شبیه سازیهای تاریخی به «حر بن ریاحی» تشبیه کردند، در بازجوییهای پس از خرداد ۴۲ اذعان میکند که « من با علما و روحانيون تماس و ارتباطی ندارم… من فقط در ده روز اول ماه محرم عزاداری می کنم و در ساير ايام سال بيشتر وقت خود را در ميخانهها می گذرانم.» در هر حال طیب تیرباران میشود و ساواک در گزارشی می گوید : «تيرباران نمودن طيب برای عامه مردم و خصوصا اهالی جنوب شهر که نامبرده در ميان آنان وجههای داشته است کاملا غيرمنتظره و خلاف اميدواری آنان به عفو بوده است.» محسن رفیقدوست که خود از بچههای بارفروشان یا به اصطلاح میدونی و حاشیه نشین بوده، در خاطرات خود میگوید: «اگرچه در زندگی خودش مسئله داشت، ولی اهل هر فرقهای هم که بود از ارادتمندان حضرت اباعبدالله الحسین بود و اگر در روزهای دیگر سال چاقوکشی و یا گردن کلفتی یا هر کار دیگری میکرد حداقل در ماههای محرم و صفر و رمضان این کارها را کنار میگذاشت و به اصطلاح شسته و رفته میشد؛ بهویژه در ماه محرم تکیه میبست و روضهخوانی ترتیب میداد و دسته عزاداری به راه میانداخت. من فکر میکنم اصلاً نجاتش هم به این دلیل بود که ارادتمند مولی امام حسین (ع) بود.»[۸] البته نجاتی که در این دنیا در کار نبود واحتمالن منظور نجات در جهان دیگری منظوری گوینده است زیرا طیب سرانجام اعدام شد.
نباید شگفت زده شد اگر یک قمه کش حرفهای به عنوان قهرمان رسمی جنبش اسلامگرا- سنتی سال ۱۳۴۲ باشد. رشد ظواهر شهرنشینی و عدم فرهنگ سازی مدنی، منجر به آن میشد که شهروندان گرچه در ظاهر پاپیون و کراوات میزدند اما چسبندگی خود به الگوهای سنتی و مذهبی و رفتارهای قبیلهای را حفظ کنند. فرهنگ سنتی که آغوش لوطی محل و گنده لات محلات را محل اجرای عدالت میداند. به هر روی سیاست اصلاحات ارضی شاه علیرغم قصد و آنچه وی و مشاورانش می پنداشتند به بار ننشست و نتیجه مهاجرت انبوهی از روستاییان حامل فرهنگ سنتی و مذهبی به شهرها شد. یعنی گرچه به ظاهر نقطه پایانی بر مناسبات ارباب – رعیتی در روستاها بود اما راه حلی برای تصحیح طرز فکر حاملان آن فرهنگ ارائه نداده بود. خرده مالکان ترجیح میدادند سهم خود از زمینهای کشاورزی را بفروشند زیرا فاقد آموزش لازم بودند و با پول حاصل آن به زندگی خوش نشین شهری که تبلیغ آن شنیده بودند، هجوم بیاورند. این روستانشینان که خود حاملان عمیق فرهنگ سنتیمذهبی بودند، پس از هجوم به شهرها در نواحی حاشیه شهری اقامت می گزیدند و در تماس با آنچه رسانههای حکومتی در جهت زندگی مدرن تبلیغ میکردند بشدت احساس بیگانگی میکردند و با باورهای سنتیمذهبی خود در تضاد می دیدند. اسلامگرایان نیز در رسانههای خود به این روند اعتراف دارند. [۹]
برای درک بهتر گرایش اجتماعی اکثریت جامعه مذهب زده ایرانی در دهه چهل شاید بد نباشد یادی از فیلم «قیصر» محصول ۱۳۴۸سال کنیم. فیلمی که با استقبال شدید مردم مواجه شد و اکثریت قریب به اتفاق منتقدان سینمایی جز معدودی آن را ستودند. مضمون اصلی فیلم انتقام ناموسی و اهمیت «ناموس پرستی» است. در این بینش سنتی مردان باید حافظ ناموس زنان باشند و «… تجاوز مصيبتي نيست كه بر جسم و جان زن وارد ميآيد، بلكه تعرضي است كه به «ساحت مقدس» مرد ايراني صورت ميگيرد. زنی كه مورد تجاوز قرار گرفته، همان بهتر كه خودكشی كند، و گرنه ترديدی نيست كه «فاطی» به دست برادران غيور (فرمان و قيصر) خود كشته خواهد شد». منتقدان معدود فیلم دکتر هوشنگ کاووسی و هوشنگ طاهری بودند که در برابر موج عظیم و گسترده پشتیبانی از آن ایستادند و درونمایه ی فکری فیلم را ارتجاعی معرفی کردند. نام نقد دکتر کاووسی «قیصر از داج سیتی تا بازارچه نائب گربه» بود . مسعود کیمیایی در پاسخ به نوشته وی میگوید » «پول مقدارتخمهای که تماشاگران فيلم من شکسته اند از فروش کل فيلم کاووسی بيشتراست.» [۱۰]
مشكل فيلم قیصر آن است كه در جامعهای شهری و با مظاهر مدرن، به اخلاق سنتی (فئودالی) تكيه میكند. گفتهاند كه قيصر از “انتقام فردی” دفاع می كند، اما بدتر از آن اين است كه در قيصر از مسئوليت فردی (بن مايهی فرهنگ مدنی مدرن) خبری نيست: به دنبال تجاوز به زن، دو خانواده (قبيله يا كلان) به جان هم می افتند و شش نفر از دو طرف جان میدهند. در ايران پس از نهضت مشروطه، با رشد نسبی نهادها و ترتيبات مدرن، “آيين جوانمردی” پايهها و سپس مشروعيت خود را از دست داد. اما وارث ناخلف اين آيين در قالب “فرهنگ جاهلی” كمابيش ادامه يافت.
پيامدهای فاجعهبار اين ارثيه بر كسی پوشيده نيست. در فيلم قيصر از دوران تركتازی اراذل و اوباشی كه محلهها را قرق میكردند و باج سبيل طلب ميكردند، با حسرت (نوستالژی) ياد میشود. فرمان و برادرش قيصر به ظاهر شرارت و چاقوكشی را كنار گذاشتهاند: فرمان به “مكه” تشريف برده، توبه كرده و حالا قصاب شده است، و قيصر به دنبال “كسب حلال” رفته است، اما روحيۀ لمپنی در هر دو برادر همچنان زنده است، و هر دو در هر فرصتي دست به چاقو ميبرند. سرگذشت ايران قرن بيستم سراسر در نبرد ميان سنت و نوگرايي (بناي جامعۀ مدرن) گذشت و فيلم قيصر را بايد در بستر همين برخورد ارزيابی كرد.
با تمهيدات رژيم پهلوی، مدرنسازی جامعه به شكل سطحی و به صورت تقليد از غرب انجام گرفت. لايههای سنتگرای جامعه در برابر آهنگ شتابان نوگرايی احساس خطر كردند و با پريشانی و نگرانی واكنش نشان دادند.[۱۱]
به گفته مسعود کیمیایی کارگردان فیلم، علی شریعتی از تئوری پردازان اسلامگرا که نفوذ قابل توجهی بین دانشجویان و طبقه متوسط مذهب گرای آن روز جامعه ایرانی یافت، این فیلم و گرایش آن مورد تایید الگوهای اسلامگرایی بود
یادم هست او «قیصر» و «گاو» را دیده بود و میگفت بین ایندو، فیلم موردنظر ما «قیصر» است. چون معتقد بود «قیصر» فیلم «نر» و «پرحرکتی» از کار درآمده است. [۱۲]
به هر روی این فیلم و استقبال بسیار گسترده از آن بخوبی می تواند بازتاب دهنده ی گرایش غالب فکری جامعه ایرانی آن روز باشد. موج فیلمهای کلاه مخملی و لات سالاری پس از آن نیز سینمای رو به زوال فیلمفارسی را زندگی تازهای بخشید. آنچه موج غالب حاشیه نشینان طبقه شهری به آن تزریق میکردند تنها میتوانست ایمان دینی و اعتقاد به یکه بزنها و قمه کشانی بود که منادی عدالت باشند. دینفروشان و ملاها همواره بر سنت احقاق حق مردانه تاکید کرده اند. بر اساس این آموزهها جامعه متشکل از عدهای مرد و «نر» است که قرار است نیمه ی پوشیده و ضعیف جامعه یعنی «مادگان» یا «ناموس» را بطور مرتب حفاظت و حراست کنند. به هر روی چنین آموزهای عنصر مردانگی را در گردن کلفتی و توانایی در زورآزمایی می بیند و تعجبی هم نیست اگر همیشه دست به دامن گنده لات محل برای پیشبرد «حق» شود.
تا این قسمت به بررسی پیوندهای دیرینه بین دینکاران و ملاها با لمپنها و اوباش پرداختیم. اوباشی که در محلات قداره بندی و نسق کشی می کردند اما در مراسم مذهبی و تاسوعا و عاشورا نیز شرکت فعال داشتند. از یک سو هم عرق خوری می کردند و شکمها سفره می کردند و از سوی دیگر نماز و روزه میگرفتند و به جمع آوری نذورات و سهم امام برای ملای محل می پرداختند. از این رو هم از حمایت ملای محل برخوردار می شدند و هم احترام بین عوام الناس می یافتند. قداره کشانی که محبوب قلوب عامه میشدند زیرا هم ناموس محله را حفظ می کردند و هم «غیرت دینی» داشتند. ظاهرن در فرهنگ عامه نیز اخلاق و فرهنگ تنها در «معرفت لوطی» خلاصه میشد. در قسمت دوم این نوشته به فراز و فرودهای زد و بند بین دینکاران و اوباش از زمان انقلاب تا زمان حال پرداخته میشود و نشان می دهیم که چگونه روابط سنتی بین دو گروه دینکار و لمپن، بمرور زیر و رو شده و گروه زیرین (لاتها و اوباش) در صدر و رهبریِ گروه دینکاران (روحانیون) قرار میگیرند.
لینک مطلب در وبسایت اخبار روز
——————————————————————————————————
پانویس:
[۱] Thugocracy : Rule of a country or state by a group of thugs.
[۲]سخنان سردار قاسمی در جمع بسیجیان در خصوص رویدادهای پس از انتخابات سال ۱۳۸۸
[۳] شعبان جعفري اعتقادات شديد مذهبي داشت و آن طور که اطرافيانش مي گويند نماز و روزهاش تا آخرين سال حيات هم قطع نشد.
شعبان جعفري متولد محله درخونگاه در منطقه سنگلج در قلب شهر تهران بود، محله اي که آيت الله محمد طباطبائي (از سران مشروطيت)، آيت الله شريعت سنگلجي (از استادان بنام و نوانديش فقهي) و رضا شاه پهلوي (تا قبل از کودتاي سوم اسفند) در آن محله ميزيستند. وي تا قبل از کودتاي ؟؟ مرداد که منجر به سقوط دولت دکتر محمد مصدق شد به «شعبان بي مخ» و يا «شعبان درخونگاه» شهرت داشت. اما پس از پيروزي کودتا و بازگشت شاه به ايران، شعبان نام فاميل «تاج بخش» را براي خود برگزيد، اما آنگونه که گفته مي شود با تذکرات بعدي به نام فاميل سابق خود اکتفا کرد.
[۴]
[۵] کتاب خاطرات شعبان جعفری، شعبون بیمخ – اثر هما سرشار – نشر آبی
[۶] این برنامه که تحت نام “انقلاب سفید” و نیز “انقلاب شاه و ملت ” شناخته شده بود، دارای شش اصل نخستین زیر بود:
یک – اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی/ دو – ملی کردن جنگلها و مراتع/ سه – تبدیل کارخانههای دولتی به شرکتهای سهامی و فروش سهام آن جهت تضمین اصلاحات ارضی / چهار – سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها / پنج – اصلاح قانون انتخابات ایران به منظور دادن حق رای به زنان و حقوق برابر سیاسی با مردان / شش – ایجاد سپاه دانش
این اصول بعد به ۱۲ اصل افزایش یافت. سوای آنکه طرح و روشهای اجرای کدامیک از این اصول در ایران آن روز واقع بینانه یا خیال پردازانه بود، بوضوح اصول یک و پنج در تضاد فوری با منافع طبقه سنتگرا قرار میگرفت که در راس آن روحانیون قرار داشتند، زیرا پیش از اصلاحات ارضی ۵۰ درصد از زمینهای کشاورزی در دست مالکان بزرگ بود، ۲۰ درصد متعلق به اوقاف و در دست روحانیون بود و ۱۰ درصد زمینها دولتی و یا متعلق به شاه بود، ۲۰ درصد بقیه نیز به کشاورزان تعلق داشت و فشار مالکان بزرگ و روحانیون که بواسطه زمینهای اوقاف در زمره زمینداران بزرگ محسوب میشدند، تا مدتها سبب تاخیر در اجرای این طرح شده بود.
[۷] زندگی و مرگ طیب حاج رضایی
[۸] انقلاب خمینی، حماسه حسینی
«خود طیب یک عِرق مذهبی خاصی داشت. مثلاً در ماه رمضان ریش خود را نمیزد، مسجد میآمد و خیلی کارها را کنار میگذاشت. در ایام عاشورا، اینها دستهای داشتند و خرجهای زیادی در تاسوعا و عاشورا میدادند. یادم هست تاسوعا، عاشورای آن سال صحبتش بود که مثلاً دارودسته طیب یازده تُن برنج پختند و به مردم دادند. آن موقعها در خرج دادنها بر سر زبانها بود.»
منبع
لینک بخش دوم
آیت الله کاشانی به همراه شعبان جعفری، طیب حاج رضایی با کلاه مخملی و برادران و سایر همراهان
از زمانهای گذشته اغلب اوباش، گنده لاتها و چاقوکشان مشهور محلات در شهرهای ایران همواره دارای اعتقادات شدید مذهبی هم بوده اند و در مراسم مذهبی و تکیه یا عزاداریهای موسمی مذهب شیعه از پیشگامان آن بوده اند. نمونه مشهور معاصر این جریان شعبان جعفری ملقب به «شعبون بیمخ» است که بنا به مدارک موجود اعتقادات شدید مذهبی داشت و تا آخرین روز زندگی نیز بنا به گفته نزدیکانش نماز و روزهاش قطع نشد [۳]. ظاهرن این اعتقاد مذهبی، همچون نقطه گریزگاهی از اخلاق یا به عبارتی مکان ذهنیِ شستشوی وجدان عمل می کند و البته روایات مذهبی هم برای تقویت چنین باوری کمک میکنند. مهدی عراقی از پایه گذاران هیات موتلفه، که خود وی هم یکی از لاتهای مذهبی بنام بوده، در خاطراتش گفته که سید مجتبی میرلوحی از اعضای ارشد فداییان اسلام نخستین کسی بود که پس از آزادی از زندان معتقد بود باید از نیروهای لات و چاقوکش با توجه به اعتقادات مذهبیشان در مبارزه استفاده کرد و همین افراد بودند که به دور نواب صفوی جمع شده بودند. خود مهدی عراقی معتقد بود که «دوره چاقوکشی گذشته بود و حال نوبت هفت تیرکشی بود.» [۴] شعبون بیمخ در خاطرات خود پس از ۲۸ مرداد با اشاره به عبد خدایی یکی دیگر از همین چاقوکشان میگوید «اونوقت که عبد خدایی [ضارب دکتر فاطمی] جزو فدائيان اسلام بود، منم جزو فدائيان اسلام بودم.» و نیز ادامه می دهد «با حسين مکی، عصرھا می رفتيم خونه کاشانی که بعد ما یواش یواش دیگه مرید و طرفدار سفت و سخت کاشانی شدیم». شعبان جعفری در خاطراتش خود را از مریدان سرسخت آیت الله کاشانی و نیز فداییان اسلام معرفی کرده است. [۵]
پس از سقوط دولت دکتر محمد مصدق، اوباش همچنان پیوندهای خود را با روحانیون حفظ و تحکیم کردند و شاید بتوان دلیل اصلی این رابطه را نیاز دوطرفه این دوطبقه به یکدیگر دانست. در جامعه فئودالی که رفتارها ی جمعی بصورت قبیلهای است ، کنترل رفتارهای جمعی با باورهای خرافی (مذهبی) و نیز زور عریان خارج از قانون (لات بازی) تامین میشود. این دو اهرم نیز در دستان این دو طبقه (روحانیون و لاتها) قرار دارد، بنابراین نباید تعجب کرد اگر چنین روابط تنگاتنگی بین او دوطبقه دیده میشود. هر چه جامعه به سمت مدنیت ، مشارکت جمعی و ارزش دهی به حقوق مساوی شهروندان پیش برود، قدرت روحانیون و به همراه آنان طبقه اوباش و لاتها نزول میکند زیرا رفتارهای جمعی در چنین جوامعی بر اساس خرد جمعی و رای اکثریت تعیین میگردد نه با موهومات دینفروشان یا ضرب چاقوی عربده کشان. در جوامع سنت زده خاورمیانه نیز همواره این دو گروه همچون ترمزی در برابر مدرنیزاسیون اقدام کرده اند، زیرا منافع طبقاتی آنان همواره در حفظ روابط فئودالی و سنتگرایی بوده است. البته نیازی به تاکید نیست که در مدل جامعه سنتیمذهبی آن روز ایران طبقه روحانیون در صدر و لاتها به عنوان بازوی سیاهی لشکر و نیروی ضربت آنها در ذیل عمل میکردند و تعجبی هم نباید داشت که تا زمانیکه حکومت وقت ایران گامهایی در تضاد جدی با منافع این طبقات و تغییر بر نداشته بود، از پشتیبانی آنان نیز برخوردار بود.
شاه در حال توزیع سند مالکیت زمینهای تقسیم شده به کشاورزان.
گذار از دوران فئودالیسم در اروپا و دیگر نقاط دنیا قرنها و در طی جنگهای خونین صورت گرفت، ولی محمد رضا شاه آنرا با انقلابی سپید بدون خونریزی و در مدتی بسیار کوتاه انجام داد که در تاریخ و در دنیا بینظیر است، یعنی همیشه در تاریخ و دنیا رسم بر این بوده که شاه با طبقه متمولین و ثروتمندان دست در دست یکدیگر به چپاول ملت مشغولند و به همین دلیل هم همواره از یکدیگر حمایت میکنند ولی شاه ایران با ایستادن در مقابل طبقه ملاکان و زمین داران بزرگ و ثروتمندان که از قاجارهای سابق و آخوندها بودند، هم ملت را از شر ظلم آنان نجات داد و هم در مقابل طبقه خویش ایستاد و دشمنان بسیاری را برای خود تراشید.
محمدرضا پهلوی شاه ایران که به دیکتاتوری مصلح و اصلاح اجتماعی آمرانه باور داشت، در سال ۱۳۴۱ اقدام به انجام سلسله اصلاحات اقتصادی و اجتماعی کرد تا گامهای نخستین برای تغییر در جامعه اربابرعیتی و مناسبات فئودالی برداشته شود. روح الله خمینی نخستین ملایی بود که رسمن طی نامهای در اسفند ۱۳۴۱ به شاه ایران به دادن حق رأی به زنان اعتراض میکند و آن را خلاف اصول قرآن میداند. با سخنرانیهای خمینی که سبب تهییج توده مذهبی آنچه در ادبیات رسمی حکومت اسلامی از آن با عنوان «قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲″ یاد میکنند بوقوع پیوست. محور مخالفت تظاهرکنندگان نیز بنا به تحریک رهبران مذهبی اصول نخست و پنجم بود، یعنی اصلاحات اراضی و اصلاح قانون انتخابات بسود زنان که قانون حمایت از خانواده نیز در پی اجرایی کردن آن تصویب شده بود. این غائله به درگیریهای گسترده در تهران و قم بین عوام هیجان زده ی مذهبی و نیروهای شهربانی انجامید. [۶]
طیب حاج رضایی
نخستین و مهمترین کانون اغتشاش در تهران میدان بارفروشان بود و گروهی به سرکردگی قمه کش معروف تهران طیب حاج رضایی به راه افتاده بودند. طیب از یاران شعبون بیمخ و کسی که پس از ۲۸ مرداد مدال رستاخیز ۲ از وزارت جنگ به پاس خدماتش گرفته بود. طیب ازافراد شرور و چاقوکش و متهم به قتل بود و پنج سال هم در زندان به سر برده بود. در روز ۱۵ خرداد، طیب عامل موثر اغتشاش ها، آتش زدن کلوبها و بانک هاو تاراج مغازهها معرفی شد. بر اساس اسناد موجود سابقه دستگیریهای وی به اتهام درگیری با نیروهای شهربانی در سال ۱۳۱۶ ، همچنین چاقوکشی و درگیری در ۱۳۱۹ ، پنج سال حبس در ۱۳۲۲ و تبعید به اتهام قتل درسال ۱۳۲۳ خورشیدی می رسد. سابقه دیگر بازداشت وی در سال ۱۳۳۱ طی دوران زمامداری دکتر مصدق است، که طیب به همراه شعبان جعفری که طی نامهای به فرماندار نظامی تهران می نویسند: «اين جانبان را به جرم شاهدوستی و ابراز احساسات نسبت به شاهنشاه مجبوب تو قيف و بازداشت نموده اند«[۷]
بنا بر آنچه شاهدان گواهی داده اند وی سابقه زورگیری و اعمل خشونت علیه شهروندان را در کارنامه داشت ضمن اینکه وی فردی بسیار دیندار هم بوده و در ایام عزاداری و ماه محرم ضمن عدم اصلاح ریش، لباس مشکی هم می پوشیده است و البته به دلیل علاقه به حکومت سلطنتی تصویر شاه را نیز به همراه تاج سلطنتی بر روی سینه و شکم و بازهای خود خالکوبی کرده بود. طیب ضمن اینکه علاقه بسیاری به میگساری داشته و اسلامگرایان وی را در شبیه سازیهای تاریخی به «حر بن ریاحی» تشبیه کردند، در بازجوییهای پس از خرداد ۴۲ اذعان میکند که « من با علما و روحانيون تماس و ارتباطی ندارم… من فقط در ده روز اول ماه محرم عزاداری می کنم و در ساير ايام سال بيشتر وقت خود را در ميخانهها می گذرانم.» در هر حال طیب تیرباران میشود و ساواک در گزارشی می گوید : «تيرباران نمودن طيب برای عامه مردم و خصوصا اهالی جنوب شهر که نامبرده در ميان آنان وجههای داشته است کاملا غيرمنتظره و خلاف اميدواری آنان به عفو بوده است.» محسن رفیقدوست که خود از بچههای بارفروشان یا به اصطلاح میدونی و حاشیه نشین بوده، در خاطرات خود میگوید: «اگرچه در زندگی خودش مسئله داشت، ولی اهل هر فرقهای هم که بود از ارادتمندان حضرت اباعبدالله الحسین بود و اگر در روزهای دیگر سال چاقوکشی و یا گردن کلفتی یا هر کار دیگری میکرد حداقل در ماههای محرم و صفر و رمضان این کارها را کنار میگذاشت و به اصطلاح شسته و رفته میشد؛ بهویژه در ماه محرم تکیه میبست و روضهخوانی ترتیب میداد و دسته عزاداری به راه میانداخت. من فکر میکنم اصلاً نجاتش هم به این دلیل بود که ارادتمند مولی امام حسین (ع) بود.»[۸] البته نجاتی که در این دنیا در کار نبود واحتمالن منظور نجات در جهان دیگری منظوری گوینده است زیرا طیب سرانجام اعدام شد.
نباید شگفت زده شد اگر یک قمه کش حرفهای به عنوان قهرمان رسمی جنبش اسلامگرا- سنتی سال ۱۳۴۲ باشد. رشد ظواهر شهرنشینی و عدم فرهنگ سازی مدنی، منجر به آن میشد که شهروندان گرچه در ظاهر پاپیون و کراوات میزدند اما چسبندگی خود به الگوهای سنتی و مذهبی و رفتارهای قبیلهای را حفظ کنند. فرهنگ سنتی که آغوش لوطی محل و گنده لات محلات را محل اجرای عدالت میداند. به هر روی سیاست اصلاحات ارضی شاه علیرغم قصد و آنچه وی و مشاورانش می پنداشتند به بار ننشست و نتیجه مهاجرت انبوهی از روستاییان حامل فرهنگ سنتی و مذهبی به شهرها شد. یعنی گرچه به ظاهر نقطه پایانی بر مناسبات ارباب – رعیتی در روستاها بود اما راه حلی برای تصحیح طرز فکر حاملان آن فرهنگ ارائه نداده بود. خرده مالکان ترجیح میدادند سهم خود از زمینهای کشاورزی را بفروشند زیرا فاقد آموزش لازم بودند و با پول حاصل آن به زندگی خوش نشین شهری که تبلیغ آن شنیده بودند، هجوم بیاورند. این روستانشینان که خود حاملان عمیق فرهنگ سنتیمذهبی بودند، پس از هجوم به شهرها در نواحی حاشیه شهری اقامت می گزیدند و در تماس با آنچه رسانههای حکومتی در جهت زندگی مدرن تبلیغ میکردند بشدت احساس بیگانگی میکردند و با باورهای سنتیمذهبی خود در تضاد می دیدند. اسلامگرایان نیز در رسانههای خود به این روند اعتراف دارند. [۹]
برای درک بهتر گرایش اجتماعی اکثریت جامعه مذهب زده ایرانی در دهه چهل شاید بد نباشد یادی از فیلم «قیصر» محصول ۱۳۴۸سال کنیم. فیلمی که با استقبال شدید مردم مواجه شد و اکثریت قریب به اتفاق منتقدان سینمایی جز معدودی آن را ستودند. مضمون اصلی فیلم انتقام ناموسی و اهمیت «ناموس پرستی» است. در این بینش سنتی مردان باید حافظ ناموس زنان باشند و «… تجاوز مصيبتي نيست كه بر جسم و جان زن وارد ميآيد، بلكه تعرضي است كه به «ساحت مقدس» مرد ايراني صورت ميگيرد. زنی كه مورد تجاوز قرار گرفته، همان بهتر كه خودكشی كند، و گرنه ترديدی نيست كه «فاطی» به دست برادران غيور (فرمان و قيصر) خود كشته خواهد شد». منتقدان معدود فیلم دکتر هوشنگ کاووسی و هوشنگ طاهری بودند که در برابر موج عظیم و گسترده پشتیبانی از آن ایستادند و درونمایه ی فکری فیلم را ارتجاعی معرفی کردند. نام نقد دکتر کاووسی «قیصر از داج سیتی تا بازارچه نائب گربه» بود . مسعود کیمیایی در پاسخ به نوشته وی میگوید » «پول مقدارتخمهای که تماشاگران فيلم من شکسته اند از فروش کل فيلم کاووسی بيشتراست.» [۱۰]
مشكل فيلم قیصر آن است كه در جامعهای شهری و با مظاهر مدرن، به اخلاق سنتی (فئودالی) تكيه میكند. گفتهاند كه قيصر از “انتقام فردی” دفاع می كند، اما بدتر از آن اين است كه در قيصر از مسئوليت فردی (بن مايهی فرهنگ مدنی مدرن) خبری نيست: به دنبال تجاوز به زن، دو خانواده (قبيله يا كلان) به جان هم می افتند و شش نفر از دو طرف جان میدهند. در ايران پس از نهضت مشروطه، با رشد نسبی نهادها و ترتيبات مدرن، “آيين جوانمردی” پايهها و سپس مشروعيت خود را از دست داد. اما وارث ناخلف اين آيين در قالب “فرهنگ جاهلی” كمابيش ادامه يافت.
پيامدهای فاجعهبار اين ارثيه بر كسی پوشيده نيست. در فيلم قيصر از دوران تركتازی اراذل و اوباشی كه محلهها را قرق میكردند و باج سبيل طلب ميكردند، با حسرت (نوستالژی) ياد میشود. فرمان و برادرش قيصر به ظاهر شرارت و چاقوكشی را كنار گذاشتهاند: فرمان به “مكه” تشريف برده، توبه كرده و حالا قصاب شده است، و قيصر به دنبال “كسب حلال” رفته است، اما روحيۀ لمپنی در هر دو برادر همچنان زنده است، و هر دو در هر فرصتي دست به چاقو ميبرند. سرگذشت ايران قرن بيستم سراسر در نبرد ميان سنت و نوگرايي (بناي جامعۀ مدرن) گذشت و فيلم قيصر را بايد در بستر همين برخورد ارزيابی كرد.
با تمهيدات رژيم پهلوی، مدرنسازی جامعه به شكل سطحی و به صورت تقليد از غرب انجام گرفت. لايههای سنتگرای جامعه در برابر آهنگ شتابان نوگرايی احساس خطر كردند و با پريشانی و نگرانی واكنش نشان دادند.[۱۱]
به گفته مسعود کیمیایی کارگردان فیلم، علی شریعتی از تئوری پردازان اسلامگرا که نفوذ قابل توجهی بین دانشجویان و طبقه متوسط مذهب گرای آن روز جامعه ایرانی یافت، این فیلم و گرایش آن مورد تایید الگوهای اسلامگرایی بود
یادم هست او «قیصر» و «گاو» را دیده بود و میگفت بین ایندو، فیلم موردنظر ما «قیصر» است. چون معتقد بود «قیصر» فیلم «نر» و «پرحرکتی» از کار درآمده است. [۱۲]
به هر روی این فیلم و استقبال بسیار گسترده از آن بخوبی می تواند بازتاب دهنده ی گرایش غالب فکری جامعه ایرانی آن روز باشد. موج فیلمهای کلاه مخملی و لات سالاری پس از آن نیز سینمای رو به زوال فیلمفارسی را زندگی تازهای بخشید. آنچه موج غالب حاشیه نشینان طبقه شهری به آن تزریق میکردند تنها میتوانست ایمان دینی و اعتقاد به یکه بزنها و قمه کشانی بود که منادی عدالت باشند. دینفروشان و ملاها همواره بر سنت احقاق حق مردانه تاکید کرده اند. بر اساس این آموزهها جامعه متشکل از عدهای مرد و «نر» است که قرار است نیمه ی پوشیده و ضعیف جامعه یعنی «مادگان» یا «ناموس» را بطور مرتب حفاظت و حراست کنند. به هر روی چنین آموزهای عنصر مردانگی را در گردن کلفتی و توانایی در زورآزمایی می بیند و تعجبی هم نیست اگر همیشه دست به دامن گنده لات محل برای پیشبرد «حق» شود.
تا این قسمت به بررسی پیوندهای دیرینه بین دینکاران و ملاها با لمپنها و اوباش پرداختیم. اوباشی که در محلات قداره بندی و نسق کشی می کردند اما در مراسم مذهبی و تاسوعا و عاشورا نیز شرکت فعال داشتند. از یک سو هم عرق خوری می کردند و شکمها سفره می کردند و از سوی دیگر نماز و روزه میگرفتند و به جمع آوری نذورات و سهم امام برای ملای محل می پرداختند. از این رو هم از حمایت ملای محل برخوردار می شدند و هم احترام بین عوام الناس می یافتند. قداره کشانی که محبوب قلوب عامه میشدند زیرا هم ناموس محله را حفظ می کردند و هم «غیرت دینی» داشتند. ظاهرن در فرهنگ عامه نیز اخلاق و فرهنگ تنها در «معرفت لوطی» خلاصه میشد. در قسمت دوم این نوشته به فراز و فرودهای زد و بند بین دینکاران و اوباش از زمان انقلاب تا زمان حال پرداخته میشود و نشان می دهیم که چگونه روابط سنتی بین دو گروه دینکار و لمپن، بمرور زیر و رو شده و گروه زیرین (لاتها و اوباش) در صدر و رهبریِ گروه دینکاران (روحانیون) قرار میگیرند.
لینک مطلب در وبسایت اخبار روز
——————————————————————————————————
پانویس:
[۱] Thugocracy : Rule of a country or state by a group of thugs.
[۲]سخنان سردار قاسمی در جمع بسیجیان در خصوص رویدادهای پس از انتخابات سال ۱۳۸۸
[۳] شعبان جعفري اعتقادات شديد مذهبي داشت و آن طور که اطرافيانش مي گويند نماز و روزهاش تا آخرين سال حيات هم قطع نشد.
شعبان جعفري متولد محله درخونگاه در منطقه سنگلج در قلب شهر تهران بود، محله اي که آيت الله محمد طباطبائي (از سران مشروطيت)، آيت الله شريعت سنگلجي (از استادان بنام و نوانديش فقهي) و رضا شاه پهلوي (تا قبل از کودتاي سوم اسفند) در آن محله ميزيستند. وي تا قبل از کودتاي ؟؟ مرداد که منجر به سقوط دولت دکتر محمد مصدق شد به «شعبان بي مخ» و يا «شعبان درخونگاه» شهرت داشت. اما پس از پيروزي کودتا و بازگشت شاه به ايران، شعبان نام فاميل «تاج بخش» را براي خود برگزيد، اما آنگونه که گفته مي شود با تذکرات بعدي به نام فاميل سابق خود اکتفا کرد.
[۴]
[۵] کتاب خاطرات شعبان جعفری، شعبون بیمخ – اثر هما سرشار – نشر آبی
[۶] این برنامه که تحت نام “انقلاب سفید” و نیز “انقلاب شاه و ملت ” شناخته شده بود، دارای شش اصل نخستین زیر بود:
یک – اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی/ دو – ملی کردن جنگلها و مراتع/ سه – تبدیل کارخانههای دولتی به شرکتهای سهامی و فروش سهام آن جهت تضمین اصلاحات ارضی / چهار – سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها / پنج – اصلاح قانون انتخابات ایران به منظور دادن حق رای به زنان و حقوق برابر سیاسی با مردان / شش – ایجاد سپاه دانش
این اصول بعد به ۱۲ اصل افزایش یافت. سوای آنکه طرح و روشهای اجرای کدامیک از این اصول در ایران آن روز واقع بینانه یا خیال پردازانه بود، بوضوح اصول یک و پنج در تضاد فوری با منافع طبقه سنتگرا قرار میگرفت که در راس آن روحانیون قرار داشتند، زیرا پیش از اصلاحات ارضی ۵۰ درصد از زمینهای کشاورزی در دست مالکان بزرگ بود، ۲۰ درصد متعلق به اوقاف و در دست روحانیون بود و ۱۰ درصد زمینها دولتی و یا متعلق به شاه بود، ۲۰ درصد بقیه نیز به کشاورزان تعلق داشت و فشار مالکان بزرگ و روحانیون که بواسطه زمینهای اوقاف در زمره زمینداران بزرگ محسوب میشدند، تا مدتها سبب تاخیر در اجرای این طرح شده بود.
[۷] زندگی و مرگ طیب حاج رضایی
[۸] انقلاب خمینی، حماسه حسینی
«خود طیب یک عِرق مذهبی خاصی داشت. مثلاً در ماه رمضان ریش خود را نمیزد، مسجد میآمد و خیلی کارها را کنار میگذاشت. در ایام عاشورا، اینها دستهای داشتند و خرجهای زیادی در تاسوعا و عاشورا میدادند. یادم هست تاسوعا، عاشورای آن سال صحبتش بود که مثلاً دارودسته طیب یازده تُن برنج پختند و به مردم دادند. آن موقعها در خرج دادنها بر سر زبانها بود.»
منبع
لینک بخش دوم
۳ نظر:
به به شعبون خان تاج بخش...دوست و رفیق ممد پهلوی...هم توبره میخورد هم از اخور...البته که ممد خان پهلوی هم سرش توی اخوری بود که کاشانی کثیف مشغول بود..
ناشناس بهت توصیه میکنم کتاب بیشعوری را بگیری و بخونی چون درست در مورد تو و ۷ تومنیهایی مثل تو نوشته شده<<<<
و فکر نکن چون به کاشانی فحش دادی پس ردّ گم کردی و ۷ تومنی بودنت قائم کردی!
از حرفهات بوی تعفن خودفروشیت دماغو میسوزنه ....
و تازه قبل از تو حدادیان دست کثافتهای لات و چاقو کشی مثل تو را رو کرده که جلو آخوندها خایههاشون رو قرقره میکنید و پشت سر مسخرشون میکنید و بهشون میگید کثیف.
فکر کنم این یارو ناشناس همون پانترک است که هر دفعه مریم از شاه مینویسه بدو میاد یه چرتی میگه.
از وقتی ملاها سر کار اومدن اینا آدم شدن تا شاه بود که بار کشی ایرانیها رو میکردن
بایدم با شاه بد باشند.
ارسال یک نظر