۲۴.۱۰.۹۱

تهی از آب مانده همچوسبوی


این گروهیکه نورسیدستند
عشوه جا و زرخریدستند
سرباغ ودل زمین دارند
کی دل عقل و شرع دین دارند
ماهرویان تیره هوشانند
جاه جویان و دین فروشانند
همه بازآشیان و شاهین خشم
همه طوطی زبان کرگس چشم
گشته گویان زبغض یکدیگر
کین فلان ملحد آن فلان کافر
همه از راه صدق بیخبرند
آدمِ صورتند لیک خرند
مکتب شرع را ندیده هنوز
به در عقل نارسیده هنوز
همه دیوان آدمِ رویند
همه غولان بیرهی پویند
معنی دیو چیست؟ بیدادی!
تو به بیدادیش چرا شادی؟
داده فتوا به خون اهل زمین
ازسرجهل وحرص وازسرکین
همه بسیار گوی کم دانند
همه جون غول در بیابانند
درنفاق وخیانت وتلبیس
درگذشته به صد درک زابلیس
هیچ نا یافته زتقوی بوی
تهی از آب مانده همچو سبوی
همه در علم سامری دارند
از بیرون موسی از درون مارند
از پی مال و جاه بی فردا
همه یوسف فروش نابینا!

سنائی غزنوی




هیچ نظری موجود نیست: