در معبر من
ديگر
هيچ چيز نجوا نمی کند:
نه نسيم و نه درخت
نه آبی درگذر.
شره شره نوحه يی گسيخته می جنبد
تنها
سياه تر از شب
برگرده ی سرگردانی ی باد.
دور
شهر من آن جاست
تنهامانده
در غروبی هموار که آسان نمی گذرد
شهر تاريک
با دو دريچه ی مهربان
که بازگشت دردناک مرا انتظارمی کشد
در پس کوچه ی پنهان.
احمد شاملو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر