۲۵.۱۰.۹۱

هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان ...زمستان است


من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه می گويی كه بيگه شد
سحر شد ، بامداد آمد ؟
فريبت می دهد ،
بر آسمان اين سرخی بعد از سحرگه نيست
حريفا ! گوش سرما برده است اين ،
يادگار سيلی سرد زمستان است

حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ،
شب با روز يكسان است

سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير ، درها بسته ،
سرها در گريبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهای بلور آجين
زمين دلمرده
سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است!

بخشی از شعر زیبای زمستان، مهدی اخوان ثالث


هیچ نظری موجود نیست: