۱۱.۱۱.۹۱

سعید حدادیان و آیات شیطانی


کتاب آیات شیطانی نوشتهٔ سلمان رشدی در ژانویه ۱۹۸۸ به وسیلهٔ ویکینگ پرس (Viking Press) که یک ناشر امریکای است چاپ شد و کمتر از یک ماه در دنیای اسلام همپایه قرآن معروف گشت.
یکی‌ از مطالبی‌ که به شدت سئوال برانگیز میباشد همین معروفیت ناگهانی کتاب و نویسنده آن است. یعنی‌ چگونه میشود، نویسنده‌ای گمنام، کتابی را در کمال گمنامی چاپ کند، و بجز خودش و دوستان و اشنایانش تقریبا کسی‌ از چاپ و انتشار کتاب خبری نداشته باشد، ولی‌ به ناگهان، مردم پاکستان که اکثرا بیسوادند و سواد خواندن و نوشتن زبان خودشان، یعنی‌ پشتو را نیز ندارند، این کتاب سنگین را به انگلیسی‌ خوانده و فهمیده باشند و برای اعتراض به آن بیرون بریزند و رسانه‌ها هم با تمام امکانات و قوا در بازتاب این تظاهرات چند صد نفری که در پاکستان صورت گرفته بود بکوشند تا جایی‌ که به یکباره مانند بمب اتمی‌ در جهان اسلام منفجر شود و باعث شود که در تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۸۸ میلادی روح‌الله خمینی با صدور فتوایی حکم مرگ سلمان رشدی نویسنده کتاب آیات شیطانی را به جرم توهین به پیغمبر اسلام صادر کند.

در واقع به جز کارشناسان انگلیسی‌، چه کسی‌ می‌توانست کتاب به این سنگینی‌ و پر از ایما و اشاره و نثری معما گونه رو بخواند و به مسلمانان بگوید که در این کتاب به پیغمبرتان توهین شده است؟  کتابی که اگر به مسلمانان این را نگفته بودند و آنان را به عمد تحریک نکرده بودند، شاید هیچ کس از وجودش باخبر نمی‌شد، و سوال اینجاست که کتابی که فقط و فقط به سیاست‌های انگلستان تاخته است، چگونه از طرف خمینی حکم قتل نویسنده ش صادر میشود و جالب تر و مسخره تر آنکه این نویسنده از طرف همان دولت فخیمه که بهش تاخته است، مورد حمایت قرار می‌گیرد... چه کسی‌ بود گفت دنیا صحنهٔ یک نمایش مسخره و کمدی است؟

پس از آن ترجمه هول‌هولکی و پریشان این کتاب به زبان پارسی، به عنوان سبک رئالیسم جادوی به خورد ایرانی‌‌ها داده شد، ایرانی‌‌هایی‌ که بشدت مشتاق بودند دلیل حکم خمینی را بدانند، و این که نویسنده چه نوشته که محکوم به مرگ شده است.
ولی‌ بخش‌های آغازین کتاب آنچنان خسته کنند و بیمحتوا بود که تقریبا اکثرا بعد از خواندن ۲۰ صفحه از کتاب، آنرا به کناری انداخته و خود را با این منطق راضی‌ کردند که اگر خمینی دخالت نکرده بود شاید تعداد کسانی‌ که کتاب را میخواندند از ۱۰۰ تن‌ تجاوز نمیکرد.
شایعاتی که بر سر زبان‌ها می‌گشت تا حد زیادی ، دلیل فتوای مرگ را توجیه میکرد و برای مسلمین قانع کننده بود: " توهین به مقام معظم رسول اسلام، محمد عبدلله".

گفته میشد که کتاب از ماجرای صدر اسلام مشهور به غرانیق الهام گرفته‌است. ماجرای غرانیق که در تعدادی از کتاب‌های تاریخ اسلام به مانند تاریخ طبری آمده است شرح آیاتی است که توسط شیطان در دهان محمد پیامبر اسلام در حال خواندن سوره نجم در دوران زندگی در مکه قرار داده میشود و محمد سپس توسط جبرئیل از وحی نبودن این آیات و شیطانی بودن آن مطلع میگردد. تقریباً همگی مسلمانان سراسر قرون، این داستان را ساختگی دانسته و رد میکردند، بیشتر مسلمانان دوران معاصر تا پیش از انتشار رمان آیات شیطانی در دهه ۱۹۸۰ میلادی، از این ماجرا اطلاعی نداشتند.

اما به اعتقاد من، دلیل واقعی‌ صدور فتوای مرگ سلمان رشدی فصل چهارم این کتاب با نام عایشه است، که توصیه می‌کنم، کسانی‌ که این کتاب را نخوانده و یا در حد همان چند صفحه اول خوانده اند این بخش از کتاب که فصلی تقریبا مستقل از دیگر فصول کتاب می‌‌باشد و احتیاجی نیست که حتما بخش‌های نخست و یا بعد از این بخش خوانده شود تا این فصل از کتاب فهمیده شود، را بخوانند، چرا که دلیل واقعی‌ تکفیر رشدی در این فصل نهفته است .

فصل چهارم کتاب آیات شیطانی چه می‌گوید؟

در این فصل سلمان رشدی، خمینی را به تصویر می‌کشد و از گذشتهٔ وی و مادر هندی او که به عنوان یک جادوگر در یکی‌ از دهات هند زندگی‌ میکرده است، مینویسد.

سلمان رشدی از یک عمارت اربابی، در بخشی از لندن به نام کینزینگتون شروع می‌کند. درین محل مکان‌های از قبیل، فروشگاه ب ر کرز، خانه کوچک خاکستری رنگی‌ که تاکری، در آنجا کتاب نمایشگاه بطالت را نوشت، صومعه‌ای که دختران بچه سال یونیفورم پوش مدام به آن داخل می‌‌شوند، بی‌ آنکه خارج شوند!!،
و خانه تالیران مکار، که پس از هزار و یک بار بوقلمون صفتی، رفتار و اصول زندگی‌ و وفاداری‌اش را تغییر داد، به قیافه سفیر سابق فرانسه درامد. 

در یک همچین محله ای، یک بلوک ساختمانی هفت طبقه دو نبش که بالکن‌هایش تا طبقه چهارم نرده‌های آهنی سبز رنگ کار شده است(رنگ سیدی)، در طبقه چهارم، در نور ظریف زرد رنگ، یک امام ریشو و عمامه به سر در تبعید زندگی‌ می‌کند، و نقشهٔ یک انقلاب را می‌کشد. در این جا رئیس ساواک رژیم سابق ایران هم حضوری مشخص دارد. (کنایه از اینکه همه چیز در لندن طرح ریزی شده است)

از امام در تبعیدی سخن گفته میشود که انتظار میرود که به کشورش برگردد و انقلابی را رهبری کند و تاریخ را عوض کرده و تاریخ جدیدی را بسازد.


امامی که یک تازه به اسلام گروید امریکایی به نام "بلال اکس" را به عنوان سخنگو دارد و از شیطان بزرگ سخن می‌گوید و این امام پسری دارد که خالد نام دارد و هر پنج دقیقه یک بار به امام لیوانی آب میدهد که بنوشد (خالد از یاران پیغمبر بود و کارش آب فروشی بود و خالد به عربی‌ یعنی‌ حامل آب) حتی از رئیس ساواک زمان شاه هم سخن گفته میشود که معشوق یک فاحشه (معشوق انگلیس) بوده است و اکنون این رابطه به هم خورده است، و اینک این امام است که عاشق این معشوقه است و مجسمه این معشوقه را در اتاق خواب خویش دارد و نگاهش مرتباً به اوست.


امام پاسداری دارد به نام سلمان فارسی که در بیرون خلوت گاهش نگهبانی میدهد، و بلال که یک امریکای تازه مسلمان شده است پشت دستگاه نشسته و پیام روز را با همان طول موج توافق شده از رادیو به مقصد کشور پخش می‌کند!
(کنایه از دستگاه تبلیغات و رسانه‌های پر طمطراق، از جمله بی‌ بی‌ سی‌ که منحصراً در اختیار انگلیس است.)


امام سکون مجسم است، به سنگی‌ زنده می‌‌ماند.
( بهترین توصیفی که از خمینی میشود داد، یک مجسمه سنگی‌ که هیچ احساسی‌ نسبت به دیگر مردمان ندارد و کشتن و به نابودی کشاندن آنها خمّ به ابرویش نمی‌اورد.)


امام شمایل زنی‌ به نام عایشه را که موهایش به اندازه قدش است را در اتاق خوابش و رو به روی تخت سفری ش نصب کرده است، این زن نیروی استثنایی دارد و نیم رخ مشهورش به مجسمه یونانی می‌‌ماند.


امام در طبقهٔ چهارم آپارتمانی در لندن زندگی‌ می‌کند ( عدد چهار عدد نحسی هست از نظر مردم مشرق دور)، امام ریشو و عمامه به سر است و یک تبعیدی میباشد.


امام مرد شوم و ابرو در هم کشیده‌ای است که همیشه بیدار است و لباسی گشاد بتن دارد.(به عکس‌های خمینی مراجعه شود)


و این امام با یک مرد هندی به نام جبریل ملاقات می‌کند، ( اشاره به هندی بودن اصل و نسب خمینی) مرد هندی که لباس‌های یک افسر انگلیسی‌ که سابقا در آمریکای لاتین خدمت میکرده است و اکنون مرده به تن‌ دارد. امام از این مرد هندی می‌خواهد که او را به اورشلیم ببرد.(اورشلیم هم از ماجرا و به وقوع پیوستن انقلاب خبر دارد.)


سلمان رشدی در این بخش از کتاب، از رابطه بین خمینی، دستگاه فاسد و خائن ساواک و سازمان امنیت انگلیس پرده برمی‌دارد و با هزار زبان به خواننده می‌گوید آنچه که در کشور‌های دیگر انقلاب نامیده میشود در واقع طرح‌هایی‌ است که در انگلستان ریخته میشود.


و در این رابطه از آمریکای جنوبی، خمینی و انقلاب ایران و هند نمونه آورده و از تاثیر و کمک مذهب بخصوص اسلام در این رابطه یعنی‌ به انجام رساندن طرح‌های سازمان امنیت انگلیس پرده بر می‌درد.


و این یک ادعا نیست، این یک واقعیت تاریخی‌ است و دلیل اینکه خمینی سلمان رشدی را تکفیر کرد، افشای نقش او و دوستی‌ و ماموریتش برای انگلیس، از طرف سلمان رشدی بود که در شلوغی توهین به پیغمبر گم شد.


چرا که اگر دلیل واقعی‌ تکفیر سلمان رشدی توهین او به پیغمبر بود، میبایستی سعید حدادیان که مقعد انسان را خاتم انبیا و یا لقب اصلی‌ پیغمبر اسلام نامیده است نیز تکفیر میشد، ولی‌ شاهد بودیم با اینکه صابون سعید حدادیان به تن‌ تمامی این جماعت خورد یعنی‌ از آخوند‌های جز گرفته تا خاتم انبیا را به سخره گرفته و به ریش و ریشه‌شان خندید و توهین کرد، نه تنها مجازات نشد و نمیشود بلکه مورد دلجویی نیز واقع گشت و به عنوان تشویق لپش هم کشیده شد.

هیچ نظری موجود نیست: