۱۰.۴.۹۱

برده کیلویی دو دلار


وقتی‌ که حدود هفت سالم بود، برای اولین بار شاهد، فروش یک انسان بودم. ما در پرنس ادوارد، در ویرجینیا، زندگی‌ میکردیم و ارباب به تازگی تعدادی خوک برای خوراک زمستان خریده بود که قادر به پرداخت پولشان نبود. ارباب برای فرار از آبرو ریزی، تصمیم به فروش یکی‌ از برده‌ها گرفت و قرعه به نام جورج کوچولو پسر آشپز خورد و به عنوان قربانی انتخاب شد. ارباب به مادر جورج کوچولو دستور داد تا لباس‌های روز یکشنبه او را تنش کند. وقتی‌ جورج کوچولو پیش ارباب آمد، صورتش از شادی و نشاط کودکی میدرخشید. سپس او را در ترازو قرار دادند و به ازای هر کیلو از وزنش به ارباب پول دادند، درست مثل وقتی‌ که یک خوک را معامله میکنند. به مادر جورج در مورد فروش او چیزی گفته نشده بود ولی‌ انگار به او الهام شده بود، چون بشدت نگران به نظر می‌آمد. وقتی‌ که دید پسرش را در واگونی که به اسب بسته شده بود گذاشتند و به طرف شهر براه افتادن، حقیقت بر او آشکار شد. او بر روی پاهای ارباب خودش را انداخته بود و با گریه به ارباب التماس میکرد که پسرش را از او نگیرند، اما ارباب با گفتن اینکه جورج کوچولو فقط به شهر رفته و فردا صبح برمیگردد، او را تسلی‌ میداد. صبح آمد ولی‌ جورج کوچولو به مادرش برگردانده نشد. و صبح‌ های بیشمار دیگری هم آمدند و جورج کوچولو پیداش نشد، و مادر جورج کوچولو هر صبح چشم به راه پسر کوچکش بود و تا وقتی‌ که او را در گور میگذاشتند، پسرش را ندید. یه روز به خاطر غم از دست دادن پسرش، شیون کرد و ارباب دستور داد او را با شلاق زدند، چون ارباب ما سرهنگ بورولل هرگز دوست نداشت برده‌هایش با صورتی‌ غمگین به او خدمت کنند و همیشه برده‌های غمگین مجازات می‌شدند. بنا بر این برده‌ها با چهره‌ای شاد در دل‌ گریه میکردند.

پشت صحنه، یا، سی سال برده، و چهار سال در کاخ سفید،

1868
Elizabeth Keckley

سفر به دوره دنیا با تصویر ۳۰






عشق من بر قلب سردی چیره شد


بازهم قلبی بپایم اوفتاد
بازهم چشمی برویم خیره شد
بازهم درگیرودار یک نبرد
عشق من برقلب سردی چیره شد
بازهم از چشمه لبهای من
تشنه یی سیراب شد‚ سیراب شد
بازهم در بستر آغوش من
رهروی در خواب شد‚ در خواب شد
بردو چشمش دیده میدوزم بناز
خود نمی دانم چه میجویم د او
عاشقی دیوانه میخواهم که زود
بگذرد از جاه و مال وآبرو
او شراب بوسه میخواهد زمن
من چه گویم قلب پرامید را
او بفکر لذت و غافل که من
طالبم آن لذت جاوید را
من صفای عشق میخواهم از او
تا فدا سازم وجود خویش را
او تنی میخواهد از من آتشین
تا بسوزاند در او تشویش را
او بمن میگوید ای آغوش گرم
مست نازم کن که من دیوانه ام
من باو می گویم ای ناآشنا
بگذر از من ‚ من ترا بیگانه ام
آه از این دل آه از این جام امید
عاقبت بشکست و کس رازش نخواند
چنگ شد در دست هر بیگانه ای
ای دریغا کس به آوازش نخواند.

شعر "نااشنا" از افتخار شعر معاصر ایران، فروغ فرخزاد، یادش گرامی‌ و جاوید


۹.۴.۹۱

جايزه فرهنگ و يکپارچگی پرسنای ايتاليا به دو نويسنده ايرانی تعلق گرفت.


جايزه فرهنگ و يکپارچگی "پرسنا" (Premio Porsenna) در ايتاليا به سپيده جديری و احسان عابدی، نويسندگان مهمان انجمن قلم در اين کشور رسيد.



اين جايزه پنج‌شنبه، ۲۸ ژوئن (هشت تير) در شهر کيوسی از ايالت توسکانی ايتاليا به آن‌ها اهدا شد.

جايزه پرسنا در ايتاليا سابقه‌ای هفت ساله دارد که هر سال به چهره‌های فرهنگی و هنری اهدا می‌شود. اين جايزه به اسم پرسنا، پادشاه افسانه‌ای تمدن اتروسکان، منطقه‌ای در ايتاليای امروزی است.

ارتش سوریه ترکیه را تحقیر نظامی و سیاسی کرد.

بگزارش رویترز، هلیکوپتر‌های جنگندهٔ سوری مواضع شورشیان ( کماندو‌های انگلیسی‌) را در یک شهر استراتژیک، در شمال سوریه بمباران کردند، و این درحالیست که این شهر تنها ۴ کیلومتر با نیروهای مستقر ترک در مرز سوریه فاصله دارد. پیشتر عردوغان -نخست وزیر ترکی‌- تهدید کرده بود که هرگونه تحرکات ارتش سوریه در مرز مشترک این دو کشور، منجر بوقوع جنگ مابین دو کشور میشود.


صبح جمعه، (امروز) ارتش اسد، تو دهنی محکمی بدهان یاوهگوی عردوغان زد و سپس اعلام کرد که هیچگونه راه حل خارجی‌ و دخالت بیگانگان در امور داخلی‌ کشورش را نخواهد پذیرفت.

بگزارش رویترز، روز جمعه عردوغان در یک سخنرانی در یکی‌ از شهر‌های ترکی گفته است: " ما از دادن یک درس به حکومتی که بر روی مردم خودش اسلحه می‌کشد و از سلاح‌های سنگین استفاده می‌کند، دریغ نخواهیم کرد"!!
(ظاهراً اردغان ۳۵ میلیون نفر کرد‌های ترکیه را مردم خودش حساب نمی‌‌کند و برای همین کشیدن اسلحه و سلاح سنگین بر روی آنها را بلامانع میداند و اگر آنها را به توپ و تفنگ و هواپیماهای شکاری و بمب‌های شیمیایی می‌بندد به این دلیل است که دشمن خارجیند و نه مردم ترکیه و در نتیجه کشتن آنها اشکالی ندارد، و یا اینکه فکر می‌کند، دنیا دنیای ۱۰۰ سال پیش است که هر چی‌ دلشان خواست، انسان (ارامنه ) بکشند و بعد در کمال وقاحت آنرا تکذیب کنند.)

رویترز می‌نویسد: عردوغان در اوایل این هفته اعلام کرده بود که او قوانین جدیدی را برای نیروهای مرزی خود در نظر گرفته است که هرگونه عملیات نظامی از سو‌ی‌ سوریه و در نزدیک مرز این کشور یک تهدید تلقی‌ شده و با آن بشدت برخورد کنند، اما او شکست خورد، شاید به این دلیل که مشخص نکرده بود که تا چه حد، و در چه فاصله‌ای از مرز، سوری‌ها اجازه انجام عملیات نظامی را دارند. ( باور کن غربیها از همین الان دارن به ریش این موجود بی‌ مایه نوکر صفت میخندند). رویترز ادامه میدهد، که این عملیات هوایی سوریها، برای اولین بار در مرز مشترک سوریه و ترکیه انجام می‌گیرد و سوریها با این کار خواستند، پدافند جدید ترک‌ها را ( تجهیزات نظامی که ناتو در اختیار ترک‌ها قرار داده تا آنان را مانند بادکنک باد کند) تست کنند.

در انتها رویترز اضافه می‌کند که روسیه با طرح صلح کوفی عنان، موافقت می‌کند بشرطی که بهیچوجه سخنی از تغییر بشار اسد در میان نباشد.


سفر به دوره دنیا با تصویر ۲۹






مبارزه با تجاوز و حمله وحشیانه ترکیه و تروریست‌های تحت حمایت ترک‌ها

ترک بازی خورده، ابله و وحشی برای سنگ تمام گذاشتن نوکری و خدمت به غربیها، ابلهانه بدنبال روشن کردن شعله‌های یک جنگ منطقه سوز به نفع انگلیس و غربیهاست. و غربیها هم بتازگی با دادن سلاح و تجهیزات مدرن جنگی، ترکیه را شیر کرده و راهی‌ میدان کردند. ننگ بر حماقت که با وجود عردوغان درامیخته و یکی‌ شده.

بگزارش رویترز ، رئیس جمهور سوریه دکتر بشار اسد، دستور داده است تا حدود ۱۷۰ تانک به شهر حلب که شهر مرزی این کشور با ترکیه میباشد روانه و در پادگان این شهر مستقر شوند. دلیل اینکار فرستادن هزاران تروریست فلسطینی و ترک از ترکیه به شمال سوریه است که تحت نقشه و اهداف غربی‌ها صورت می‌گیرد. و با هدف و بمنظور ایجاد یک جنگ داخلی‌ در سوریه میباشد.

ژنرال مصطفی الشیخ، یک افسر ارشد سابق ارتش سوریه و اسد گفته است که سربازخانه شهر حلب از سربازان و توپخانهٔ سنگین پر شده است و اینکاربخاطر مبارزه با تجاوز و حمله وحشیانه ترکیه و تروریست‌های تحت حمایت ترک‌ها میباشد.

بهرحال من مقداری اطلاعات راجع به شهر حلب سوریه را در زیر مینویسم. شهرِ باستانی و زیبای حلب که ظاهراً غربیها برای نابود کردنش نقشه کشیده‌اند و بعد از نابود کردن عراق و بغداد، نوبت سوریه و حلب و دمشق رسیده.
 

معلوم نیست چه دشمنی دارند با شهرهایی که سابقه تمدن و قدمتی بیش از ۳۰۰۰ سال را دارا میباشند. در ایران هم از طریق و کمک نوکرانشان مشغول نابود کردن آثار باستانی ایران هستند. 
ظاهراً انگلیس با برگزاری یک جشن مسخره که برای بزرگداشت سلطنت یک زن دیوانه بر پا کرد، جشنی که بوی تازه به دوران رسیدگی آن بیشتر خبر از عقده گشایی انگلیسی‌‌ها میداد، تا به نمایش گزاردن اصالت پادشاهی در آن کشور،نتوانسته به هدفی‌ که در پی‌ آن بوده، دست یابد و لازمه رسیدن به هدف خویش را، نابودی آثار باستانی دیگر کشورها میداند.

و شاید هم پیدا شدن منابع عظیم گاز در دریای مدیترانه، باعث بوجود آمدن بهار آزادی در کشور‌های عربی‌ شده است، یعنی‌ بی‌ ثبات کردن دولت مرکزی این کشورها، تا مدعی برای سهم بردن از این منابع نباشد و اسرائیل تماماً آنها را یک کاسه ببلعد و البته ترکیه هم مثل همیشه ریزه خواری کند. خدا خودش بهتر میدونه.




حلب یا آلِپو نام شهری است در استان حلب در شمال کشور سوریه. شهر حلب با جمعیتی حدود ۱٫۷ (در سال ۱۹۹۹) دومین شهر بزرگ و مهم سوریه بعد از دمشق به شمار می‌رود. این شهر یکی از کهنترین شهرهای منطقه‌است و در روزگاران قدیم نام آن خلپه بوده و یونانیان قدیم ان را با نام برویا (Beroea) می‌شناختند. شهر حلب در نقطه سوق‌الجیشی و مهم بازرگانی در نیمه راه دریای مدیترانه و رود مشهور فرات قرار دارد. حلب را پایتخت اقتصادی سوریه نیز نامیده‌اند.

شهر حلب در آغاز بر روی مجموعه‌ای کوچک از تپه‌ها در دره وسیع و حاصلخیزی در دو طرف رودخانه قویق ساخته شد.




استان حلب مساحتی حدود ۱۶ هزار کیلومتر مربع پیرامون شهر حلب را شامل می‌شود و جمعیت آن ۳٫۷ میلیون نفر است. اما مطابق سرشماری‌های جدید جمعیت این استان از ۴ میلیون نیز فراتر رفته و حتی از جمعیت ساکنان استان دمشق هم بیشتر است. حدود ۲۲٫۹٪ جمعیت کل کشور سوریه در این استان زندگی می‌کنند.






شهر حلب با جمعیتی نزدیک به دو میلیون نفر‪ ُُُُُدر۳۵۵ کیلومتری شمال دمشق پایتخت سوریه قرار دارد و دومین شهر بزرگ سوریه پس از دمشق و پایتخت تجاری و فرهنگی این کشور به شمار می‌رود. این شهر چندین هزار ساله که به خاطر موقعیت استراتژیکش بین دریا و رود فرات، از مهم‌ترین شهرهای جهان باستان محسوب می‌شده در سال ۲۰۰۶ میلادی به همراه شهر اصفهان و تمبکتو (جمهوری مالی) به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام انتخاب گشته‌است. نام حلب که در زبان عربی به معنای شیر است، به خاطر روایتی قدیمی که مطابق آن حضرت ابراهیم به مسافران منطقه شیر می‌داده‌است، روی این شهر گذاشته شده‌است. حلب‌ محل‌ کشف‌ نخستین‌ لوح‌های‌ سنگی‌ متعلق‌ به‌ دو هزار سال‌ پیش‌از میلاد مسیح‌ است. از آن‌ زمان‌ به‌ بعد این‌ شهر تحت‌ حکومت هیتی‌ها (ساکنان باستانی سوریه)، آشوری‌ها و ایرانی‌ها بوده‌ و سپس به تصرف سلوکیان در آمده‌ است، اما پس از حمله عرب‌ها به سوریه در قرن هفتم این شهر شهرت و اهمیت خود را از دست داده است



پس‌از این واقعه بود که امویان مسجد جامع حلب و دژ عظیم این شهر را بنا کردند . به گفته مقامات فرهنگی سوریه اولین سند صلح در تاریخ سیاسی جهان، دو هزار و ‪ ۴۰۰سال پیش در حلب یافت شد و اولین لغتنامه علمی نیز در این شهر رویت شد. دیگر این که بعضی از مصنوعات امروزی اختراع و ابداع مردمان این شهر بوده‌ است. مانند شیشه و سفال و رنگ ارغوانی و حتی الفبا. امروز هم خیلی از صناعات و کارخانجات سوریه در این شهر استقرار دارد و منسوجات حلب شهرت جهانی دارد. بافت تاریخی این شهر با قلعه (ارگ) قرن سیزدهمی، مسجد جامع قرن دوازدهمی و چندین مدرسه مذهبی، کاروانسرا و حمام قرن هفدهمی از سال ۱۹۸۶ در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده‌است









منم كه هر كه مرا دیده‌، در گذر دیده‌


غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌
پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت‌
طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد
و سفره‌ای كه تهی بود، بسته خواهد شد
و در حوالی شبهای عید، همسایه‌!
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه‌!
همان غریبه كه قلك نداشت‌، خواهد رفت‌
و كودكی كه عروسك نداشت‌، خواهد رفت‌




منم تمام افق را به رنج گردیده‌،
منم كه هر كه مرا دیده‌، در گذر دیده‌
منم كه نانی اگر داشتم‌، از آجر بود
و سفره‌ام ـ كه نبود ـ از گرسنگی پر بود
به هرچه آینه‌، تصویری از شكست من است‌
به سنگ‌سنگ بناها، نشان دست من است‌
اگر به لطف و اگر قهر، می‌شناسندم‌
تمام مردم این شهر، می‌شناسندم‌

قسمتی‌ از شعر زیبای "
بازگشت" از محمد کاظم کاظمی, شاعر کشور هموطن و همزبان ما افغانستان





محمدکاظم کاظمی شاعر و نویسنده افغانستانی، در سال ۱۳۴۶ شمسی در شهر هرات افغانستان چشم به جهان گشود. در سال ۱۳۵۴ به کابل کوچ کرد و تا سال آخر دبیرستان در کابل درس خواند. در سال ۱۳۶۳ به ایران آمد و پس از اتمام دوره دبیرستان، کارشناسی خود را رشتهٔ مهندسی عمران از دانشگاه فردوسی مشهد گرفت. از سال ۱۳۶۵ به فعالیت‌های ادبی آغاز کرد و آن را در دههٔ هفتاد ادامه داد. انتشار مثنوی «بازگشت» او در فروردین ۱۳۷۰ مایه شهرت او شد. او علاوه بر سرایش شعر، در زمینه‌های آموزش شعر، برگزاری محافل انجمنهای ادبی مهاجرین افغان در ایران، انتشار نقدها و مقالاتی در مطبوعات، تألیف و ویرایش کتابهایی در زمینه زبان و ادبیات فارسی فعالیت کرده است. عضویت در هیأت تحریر فصلنامه‌های «در دری» و «خط سوم» و عضویت در مؤسسه فرهنگی در دری از دیگر فعالیتهای او بوده است.



محمد کاظم کاظمی


و آتش چنان سوخت بال وپرت را
 كه حتى نديدم خاكسترت را
به دنبال دفترچه خاطراتت

 دلم گشت هر گوشه ى سنگرت را
و پيدا نكردم در آن كنج غربت

 به جز آخرين صفحه دفترت را
همان دستمالى كه پيچيده بودى

 در آن مهر و تسبيح و انگشترت را
همان دستمالى كه يك روز بستى

 به آن زخم بازوى هم سنگرت را
همان دستمالى كه پولك نشان شد

 و پوشيد اسرار چشم ترت را
سحر,گاه رفتن زدى با لطافت

 به پيشانى ام بوسه ى آخرت را
و با غربتى كهنه تنها نهادى

 مرا,آخرين پاره ى پيكرت را
و تا حال مى سوزم از ياد روزى

 كه تشيع كردم تن بى سرت را
كجا مى روى؟ اى مسافر, درنگى

 ببر با خودت پاره ى ديگرت را


شعر «مسافر» او كه در کتاب ادبیات فارسی سال دوم دبیرستان در ایران به چاپ رسیده است.


۸.۴.۹۱

ترکیه ارتش خود را در مرز سوریه مستقر کرد.

بگزارش خبرگزاری رویترز، ترکیه یک کاروان شامل ۳۰ وسیله نقلیه‌ نظامی بشهر ساحلی اسکندریه واقع در ۵۰ کیلومتری مرز سوریه فرستاده است. این کاروان که روز چهار شنبه یعنی‌ دیروز در تلویزیون رسمی‌ ترکیه بنمایش گذاشته شد، شامل کامیونهای حامل ضد هوایی، آمبولانس‌های ارتشی و موشک انداز‌ها میباشد.

عردوغان نخست وزیر ترکی اعلام کرده است که اینکار در پی‌ اقدامات امنیتی! در مرز مشترک ترکیه و سوریه انجام می‌گیرد. عردوغان در جلسه پارلمان ترکیه هشدار داد که جهان باید بداند که، سیاست آرام!! ما به این معنی‌ نیست که ما گوسفندان اهلی هستیم، همه بدانید که خشم ترکیه بهمان اندازه قوی و خرد کننده است که دوستی‌ ما اینچنین است. وی همچنین اضافه کرد که نزدیک شدن نیروهای ارتش سوریه به این مرز، به منزلهٔ تهدید نظامی و جنگ تلقی‌ شده و با آن برخورد نظامی خواهد شد.

ترکیه مانند پسر بچه بی‌تربیتی که به کوچه میرود و باعث آزار دیگر بچه‌ها میشود، و وقتی‌ کتک میخورد، گریه کنان به دنبال بزرگتر خود رفته و با آنها برمیگردد تا انتقامش را از دیگر بچه‌ها بگیرد، وقتی‌ هواپیمای جاسوسیش در خاک سوریه سرنگون شد، با شتاب به ناتو پناه برد و بعد از جلسه فوری که از طرف ترکیه درخواست برگزاری آن شده بود، و وقتی‌ دبیر کلّ ناتو، اقای اناس فو راسموسن دانمارکی، اعلام کرد که ناتو ترکیه را حمایت خواهد کرد، اقدام به فرستادن نیروهای نظامی خود به مرز سوریه کرد.

همین خبرگزاری گزارش میدهد که امروز ترکیه در راستای سیاست‌های غرب، لوله گازی که از ایران به این کشور میرفت را در نزدیکی‌ مرز ایران، در یک عملیات نظامی، منفجر کرد.

ترک‌ها مثل همیشه منتظر فرصت هستند تا یکی‌ از همسایگانشان در جبهه‌ ضعف قرار بگیرد تا بتوانند از این رهگذر، کفتار گونه حمله کرده و مانند همیشه به دزدی منابع مادی و معنوی دیگران بپردازند. تو گویی نامردی و رذالت و نوکر صفتی با خون این مردم عجین شده و پاک شدنی نیست.
و حماقتبار فکر میکنند، وقتی‌ منطقه در آتش و خون غرق شود، آنها میتوانند راحت و آسوده در حاشیه بمانند و با منابع دزدی شده خوشبخت باشند، و این آتش دامن آنها را نخواهد گرفت.








سفر به دوره دنیا با تصویر ۲۸






چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم ..... گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم


بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم 
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
 

هفت اختر بی‌آب را کاین خاکیان را می خورند 
 هم آب بر آتش زنم هم بادهاشان بشکنم
 

از شاه بی‌آغاز من پران شدم چون باز من 
 تا جغد طوطی خوار را در دیر ویران بشکنم
 

ز آغاز عهدی کرده‌ام کاین جان فدای شه کنم 
 بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکنم
 

امروز همچون آصفم شمشیر و فرمان در کفم 
 تا گردن گردن کشان در پیش سلطان بشکنم
 

روزی دو باغ طاغیان گر سبز بینی غم مخور 
چون اصل‌های بیخشان از راه پنهان بشکنم
 

من نشکنم جز جور را یا ظالم بدغور را 
گر ذره‌ای دارد نمک گیرم اگر آن بشکنم
 

هر جا یکی گویی بود چوگان وحدت وی برد 
گویی که میدان نسپرد در زخم چوگان بشکنم
 

گشتم مقیم بزم او چون لطف دیدم عزم او 
 گشتم حقیر راه او تا ساق شیطان بشکنم
 

چون در کف سلطان شدم یک حبه بودم کان شدم 
 گر در ترازویم نهی می دان که میزان بشکنم
 

چون من خراب و مست را در خانه خود ره دهی 
 پس تو ندانی این قدر کاین بشکنم آن بشکنم



گر پاسبان گوید که هی بر وی بریزم جام می 
دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم
 

چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم 
 گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم
 

خوان کرم گسترده‌ای مهمان خویشم برده‌ای 
 گوشم چرا مالی اگر من گوشه نان بشکنم
 

نی نی منم سرخوان تو سرخیل مهمانان تو 
 جامی دو بر مهمان کنم تا شرم مهمان بشکنم
 

ای که میان جان من تلقین شعرم می کنی 
گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم
 

از شمس تبریزی اگر باده رسد مستم کند 
من لاابالی وار خود استون کیوان بشکنم

مولانا جلالدین محمد ایرانی

۷.۴.۹۱

کماندوهای انگلیسی در سوریه نفوذ کرده اند


یک پایگاه خبری اسرائیل مدعی شد که نیروهای عملیاتی ویژه انگلیس توانسته‌اند وارد خاک سوریه شوند و در همینحال، درگیریهای شدیدی در نزدیکی نهادهای حکومتی در دمشق روی داده است.

چه ناگفته‌ گذاشتن‌ها، چه نفوذ کردن‌ها، چه پیچیده‌ بودن‌ها و چه مستور ماندن‌ها.....Jazz


جاز ابداع سیاه‌هاست. جاز بازگوکننده خیلی چیزهای عمیق روحی است و نه تنها درباره ما سیاه‌ها و نحوه نگاه ما به مسائل است بلکه درباره اصل معنی زندگی مردم سالارنه امروزی هم است. جاز همان شرافت نژاد سیاه است که به صورت صدا درآمده‌است. در این سبک از موسیقی همه چیز را می‌شود دید، چه ناگفته‌ گذاشتن‌ها، چه نفوذ کردن‌ها، چه پیچیده‌ بودن‌ها و چه مستور ماندن‌ها همه را می‌شود در این سبک دید. تا جاییکه من می‌دانم نواختن جاز از همه سبکها سخت‌تر است. جاز بهترین تفسیر احساسات شخصی در تاریخ موسیقی غربی است.
وینتون مارسالیس ترومپت نواز چیره‌دست آمریکایی و برنده جایزه پولیتزر

 




سفر به دوره دنیا با تصویر ۲۷







از دست دادن بهتر جواب می‌دهد .....Herman de Coninck

همه‌ی دنیا را دیده‌ام
اما عاشق یک شهر هستم
و در این شهر عاشق خانه‌ایی
و در این خانه عاشق اتاقی
و در این اتاق عاشق تختخوابی
و در این تختخواب عاشق زنی
و در این زن عاشق پاهایی
ودر این پاها عاشق مرواریدی.

هرمان د کونینک -همه‌ی دنیا را دیده‌ام






هرمان د کونینک در ۲۱ فوریه ۱۹۴۴ در مچلن شهری در بلژیک به‌دنیا آمد و در ۱۹۹۷ در لیسبون بر اثر سکته‌ی قلبی از دنیا رفت. در هجده سالگی پدرش را از دست داد، مرگی که تاثیر زیادی بر او گذاشت. در رشته زبان‌های ژرمنی تحصیل کرد. چند سالی تدریس کرد. مجموعه شعر «عشق انعطاف‌پذیر» پرفروش‌ترین مجموعه شعر به زبان هلندی در قرن بیستم است. همسر اولش در حادثه‌ی رانندگی جان خود را از دست داد. پس از مرگ همسرش مجموعه شعر «تا زمانیکه برف هست» را در ۱۹۷۵ به چاپ رساند. در شعرهای این کتاب با زبان بازی می‌کند تا احساساتش را پنهان کند. برای این مجموعه شعر جایزه‌ای ادبی برد و سرود: «از دست دادن بهتر جواب می‌دهد، آن جا به سختی کتاب شعری سرودم من جایزه ادبی استان فلاندر را با مرگ تو بردم» معروف است به شاعری که ملتش را یاد داد تا شعر بخواند. او را پدر رئالیسم نو می‌دانند. 

شعر هرمان د کونینک سهل و ممتنع است و سخت برای ترجمه.
هرمان د کونینک منتقد ادبی هم بود و مقاله‌های زیادی درباره شعر و شعر دیگران نوشته است. او در یکی از مقاله‌هایش می‌نویسد: «تعریفی از شعر ندارم. من بیست زبان دارم و امیدوارم که این بیست زبان علیه یکدیگر حرف بزنند و اجازه بدهند هر کدام هم حرف خود را بزند. بیست و یکمین تعریف من می‌تواند این باشد که شعر، شکلی برتر است که مدام می‌خواهد خود را معنا کند. حرفی که می‌زنم شاید شبیه ضرب‌المثلی کلیشه‌ایی باشد که می‌گوید: شعر، شعر است، خرطومی برج شاعر».
سرچشمه‌ی کار د کونینک روزمرگی بود نه ادبیات. وقتی از شاعران بزرگ می‌پرسی: چه کسی بر شما تاثیر گذاشته است؟ آنها معمولن نام شاعران بزرگ‌تری را می‌برند که تحت تاثیرش بوده‌اند. هرمان د کونینک اما در مقاله‌ی «کمرشکسته از غم» می‌نویسد: «چه کسی روی من تاثیر گذاشته است؟ مادرم، کسی که هفت روز پس از مرگ پدرم، آگهی فوتش را به همراه مبالغی که بدهکار بود به خواهر پدرم، عمه‌ام داد».
او از روزمرگی و واقعیت‌های زندگی استفاده می‌کرد تا معناهای جدیدی را خلق کند و آن‌ها را زیباتر. «شعر هرگز با واقعیت هم‌تراز نیست. شعر زیبا می‌کند و می‌آراید، اعتراض در برابر زشتی‌ها و پتیارگی‌ست، اعتراض در برابر زیبایی‌های ظاهری. شعر دست‌کم درجه‌ی تمرکز حواس واقعیت را بالاتر می‌برد. حتی اگر شعری درمورد دلمردگی می‌نویسی، حق ندارد، شعری دلمرده شود. طبیعی‌ست که این شکلی از فریب‌کاری است. شعر نهایتِ صداقتِ فریب‌کاری است. این فریب، زیرکانه‌تر می‌شود وقتی من حسی را بوجود می‌آورم که یعنی فریب نمی‌دهم که تو واقعیت را همان‌طور که هست دریافت می‌کنی. مانند دروغگویی که می‌گوید من به هیچ عنوان دروغ نمی‌گویم اما همزمان چشمکی هم می‌زند».



۶.۴.۹۱

پراز اكسير نبايدها، بايدها

عجب روز سخت و پر کاری بود امروز، تمام روز مشغول تبدیل اکسیژن به دی اکسید کربن بودم.

من سایه‌ای از خستگی یك انسانم
پر ابهام
پر تردید
پر اكسیر نبایدها، بایدها

رنگ من
رنگ دلمردگی روح زمین
و چشمانم ته گودال تحیر چال است
ریشه‌هایم در افیونی است
كه نامش شاید
تنبلی
بی‌خیالی
یا مرضی روحی است
قدم از دیوار گلی کوچه باغی كه به باران عادت دارد كوتاه تر است
و دلم در ته تابوت زمان
می پوسد.

شعر "رنگ من" از عباس جعفری