۱۲.۱.۹۱

مطبوعات، دانشگاه تودهٔ مردم است، وقتی‌ مطبوعات سخنگوی، حوزهٔ علمیه باشد، تودهٔ مردم چیزی بیشتر از ملا نخواهند شد.

یکی‌ دو دهه  پس از جنگ جهانی‌ دوم،  یعنی‌ زمانی‌ که تکنولوژی بیشتر از انسانیت نشده بود و مردم دنیا به تازگی بدبختی بزرگی‌ را تجربه کرده بودند و طعم گرسنگی، فقر، از دست دادن عزیزان، بی‌ خانه مانی، و ترس، دنیا را به خودش آورده بود، مردم هنوز میتوانستند به اتفاقاتی لطیف، شیرین و معصوم لبخند بزنند..








جنگ تریاک نخست

جنگ نخست انگلستان و چین که به جنگ تریاک نخست معروف است، بین سالهای ۱۸۴۰ تا ۱۸۴۲ میلادی روی داد. این جنگ و همچنین جنگ تریاک دوم، نخستین مرحله نفوذ موثر انگلستان به چین به شمار می‌رود.




اساس جهان ساده و زیبا است، با حماقت آنرا پیچیده و زشت نکنیم


در میان اهل دانش و خرد، دو گروه هم برای خود و هم برای دیگران خطرناکند،

۱- آنان که مطلبی را انکار و آنرا رد میکنند، بدون اینکه در آن تخصصی داشته باشند.

۲- آنان که بر باور خود اصرار می‌ورزند، بدون اینکه نظر مخالف را شنیده و یا فهمیده باشند.



فریاد اعتراض زنان

فریاد اعتراض زنان دلاور و آزاده ایرانی‌ در مخالفت با حجاب اجباری سال ۱۳۵۸.

این جنبش نه تنها از طرف، شوهران، برادران، پسران و مردان فامیل این زنان حمایت نشد، بلکه وقتی‌ یک مشت اراذل و اوباش خود فروختهٔ بی‌شرم با کارد و پنجه بوکس و چوب و چماق مانند گله‌ای گرگ گرسنه بر سر این زنان ریختند و صورت‌ها و بدن آنها را از هم دریدند، مردان با غیرت رهگذر ایستادند و تنها تماشا کردند و نتیجه این شد که حتی برای نفس کشیدن هم باید از یک مشت اراذل و اوباش اجازه گرفت.



مخالفت بانوان ایرانی با حجاب اجباری سال 58

این قصه ٔ عجب شنو از بخت واژگون ....... ما را بکشت یار به انفاس عیسوی . حافظ.



می گویی گل های صد تومانی را آب بدهم
که شاخه های تاج الموک زیادی بلند شده است
که کاملیا ها باید سبک شوند
تمام این ها را می گویی
اما من به تو می نگرم ،
شعله های سپید ِ قلبِ صیقلی ات
زبانه می کشد زیر طاق آّبی "زبان در قفا ها"
و من مشتاقم در دَم زانو بزنم
مقابلت.


بانوی شکوفه های عصر شعری از آمی لاول


بودن یا نبودن، مشکل اینجاست

یکی‌ بود یکی‌ نبود، غیر از تبلیغات، هیچی‌ نبود



آزادی یعنی‌ بدون ترس زندگی‌ کردن

نقاشی جرم نیست
موزیک جرم نیست
رقصیدن جرم نیست
نوشتن جرم نیست
دوست داشتن جرم نیست

آزاد هر که زیست بود باقی‌ ... آزاد هر که نیست بود فانی .......



۱۱.۱.۹۱

توجز نامی چه میدانی ز عشق

برای کسانی‌ که به موزیک جاز علاقه دارند آلبوم But Beautiful از Charles McPherson را برای دانلود اینجا میگذارم.


Charles McPherson : But Beautiful

Label : Venus
 : 2004

mp3 @320Kbps /full scan : 167 MB

01. Be My Love
02. I Should Care

03. We’ll Be Together Again

04. My Ideal

05. I Didn’t Know What Time It Was
06. I’ll Never Stop Loving You

07. Love Letters

08. But Beautiful

09. Gone With the Wind

Charles McPherson (alto sax)
Steve Kuhn (piano)

David Williams (bass)

Leroy Williams (drums)

Recorded at Avatar Studio in New York on July 24 and 25, 2003.

برای دانلود این آلبوم اینجا را کلیک کنید



بزرگش نخواننداهل خرد ..... که نام بزرگان بزشتی برد. گلستان .



چیزی که من رو در باره آدم‌های ضعیف، تحت تاثیر قرار میده اینه که آنها چه نیاز شدیدی برای تحقیر دیگران دارند تا به این وسیله احساس قدرت بکنند.
گاندی

بزرگ آن کسی کو بگفتار راست
زبان را بیاراست و کژّی نخواست .
فردوسی .

آدمی را عقل باید در بدن, ورنه جان در کالبد دارد حمار

چندی پیش، دول اشغالگر غربی، بویژه فرانسه و انگلیس دست در دست نوکرِ خود یعنی‌ آخوندِ ضد ایرانی‌ِ ترک و عرب و دشمن ایران، خبری را در دنیا و در سطح وسیع و در امپراطوری رسانه‌ای خود در مورد زنان ایرانی‌، پراکندند که در نگاه اول مسخره و غیر قابل باور می‌آمد، و پس از خبر به فحشا رفتن زنان ترک که سالهاست برای درآمد و جاسوسی، از طرف دولت ترکی‌ بکشور‌های عربی‌ فرستاده میشوند، و در این اواخر برای اینکه این ننگ ترکی‌ را پاک و مخدوش کنند، پای زنان ایرانی‌ را بمیان کشیده و بجای خبر
زنان ترک بکشور‌های عربی‌ فرستاده میشوند، نوشتند زنان ایرانی‌ اینکار را میکنند !!که از بس مسخره بود و پس از اینکه دست کثیفشان از طرف ویکیلکس رو شد با شرمندگی جمعش کردند.

خبرگزاری‌های انگلیس از تربیت بیش از ۳۰۰۰ زن نینجا در تهران خبر دادند که این زنان قرار است مانند قاتلین حرفه‌ای در کمال خونسردی در دنیا براه بیفتند و آدم بکشند. هر شنونده عاقلی میتواند مسخره بودن این خبر را دریابد، چرا که اگر قرار بود یک چنین طرحی, مانند طرح‌های مشابه در ترکیه و غرب، در ایران هم ریخته شود در یک مدرسه معمولی‌ و کاملا عمومی انجام نمی‌شد، و هر ابلهی میداند که چنین طرح‌هایی‌ میبایستی در خفا و در مدارسی که دسترسی‌ به آنها امکان ناپذیر است، انجام شود و نه یک مدرسه عادی و معمولی‌ ورزش رزمی برای زنان ایرانی‌، که زنان ایرانی‌ در آن ورزش میکنند و هر بچه‌ای میتواند با موبایل خود از آنجا فیلم و گزارش تهیه کند.
تلاش دول غربی در جهت تخریب چهرهٔ زن ایرانی‌ و دادن القاب زنان خود به زن ایرانی‌ به جایی‌ نرسید و اخبار نادرست و احمقانه‌ای که در اینترنت پخش میشد بدلیل دروغین بودن آن و نداشتن حتی یک فیلم یا عکس از زنان خود فروش ایرانی‌، بطور اوتومات و با شدت بصورت خود آنها یعنی‌ منحرفین و کسانی‌ که از زن تنها همین نقش را در زندگی‌ خود دیده بودند و سعی‌ داشتن زن ایرانی‌ را نیز در همین راستا معرفی‌ کنند، خورد. اینبار دول اشغالگر غربی ، سعی‌ در نشان دادن چهرهٔ زن ایرانی‌ بشکل دیگری در دنیا و در بین ابلهانی که این اخبار را باور میکنند، دارد. ظاهرا یک دسته از فواحش غربی و ترک و عرب را آموزش ترور و عملیات ترریستی دادهند و قرار است آنان را برای کشتار مردم و ملت‌های بیگناه دنیا راه انداخته و خباثت را به آخر خط برساند، و در نتیجه از حالا زمینه را برای این تروریست‌های خود آماده میکنند.

هنوز مشخص نیست که این خبر به چه منظور و با چه هدفی‌ بروی خبرگزاری‌های غربی تا اینحد خودنمای کرد. ولی‌ هرچه که هست، مطمئنا بسود ایرانی‌ نخواهد بود و بیشتر در جهت مغشوش کردن ذهن دنیا در مورد زنان ایرانی‌ و ایجاد نگاه بدبینانه نسبت به زن ایرانی‌ انجام گرفته است.




دولت انگلیس بشدت در جهت تجزیه ایران، تحقیر ایران و ایرانی‌ تلاش کرده و می‌کند تا به این وسیله علاوه بر دیگر اهدافی‌ که دارد به بزرگترین هدف خود یعنی‌ سرپوش گذاشتند بر روی تمامی غارت گریهای علمی‌، تاریخی‌، منابع مادی خود از ایرانیان، برسد و خوب میداند که تا ایران هست و تا تاریخ ایران هست، تاریخ غرب در هاله‌ای از توحش، دزدی و حماقت پیچیده شده است. و تا امروز برای منزه کردن تاریخ غرب، آنچه را که باید پنهان کند، پنهان کرده، آنچه را که باید تحریف و مخدوش کند، تحریف و مخدوش کرده، و سوزانده و دزدیده و نابود کرده ولی‌ همچنان دنیا ایران را مهد تمدن دنیا میشناسد و خدا و عاقلان دانند که من چه می‌‌گویم،

ولی‌ همچنان مرتبا و بطور پیگیر، بدنبال پاک کردن ایران از نقشه دنیاست، چه با ایجاد اختلاف بین اقوام ایرانی‌ که هزاران سال با آرامش و دوستی‌ و برادری درکنار یکدیگر زندگی‌ کرده‌اند، و برای اینکار از انواع و اقسام شیوه‌ها ، از ساختن جک و تحقیر ایرانی‌ بدست ایرانی‌ گرفته تا تحریف تاریخ، تا حمایت از حاکمان ایران که بزرگترین دشمنان ایرانی‌ هستند و به آشکار هم نشان میدهند، تا کشتار بیسرو صدای بهترین ایرانیها، دانشمندان، نویسندگان، اندیشمندان ایرانی‌ در سراسر دنیا و دیگر پلیدیها فروگذار نکرده است. 




و خوب میداند که اگر چه در طول تاریخ دین تحمیلی، زن ایرانی‌ خانه نشین بوده و هیچ نگفته است ولی‌ بواقع آنچه که زبان پارسی‌ و پارسی‌ بودن را پاس داشته است، همین پارسایان یعنی‌ زنان ایرانی‌ بوده‌اند. و دشمنی این مکّارِ دزد، غارتگر، وحشیِ ، جنایت کار تاریخ، با زنان ایرانی‌ و تلاش او برای پس زدن زن ایرانی‌ از اجتماع، همچنان ادامه دارد. و حمایت از دین تحمیلی و آخوند منفور، نتوانسته آنچه که او میخواهد در مورد زن ایرانی‌ به انجام رساند و در واقع تلاش او و آخوند ابله خائن به ایران، نتیجه عکس داده و زن ایرانی‌ روزبروز شکوفاتر و باسوادتر و آگاهتر میشود، پس اینبار با تهیه یک فیلم احمقانه، در جهت مخدوش کردن چهرهٔ زن ایرانی‌ در جهان بکوشش مذبوحانه خود ادامه داده است.

ولی‌ با همه اینها، بزرگترین دشمن ایران، انگلیس یا این و آن نیست، بلکه دشمن واقعی‌ ایران و ایرانی‌، تنها و تنها ناآگاهی و بی‌خبری و خوشبینی و روحیه صلح جوی خود اوست و بس. و در انتها بجرات میتوانم ادعا کنم که رذلترین ایرانی‌، جنایتکار‌ترین ایرانی‌، به یک لرد و حتی ملکهٔ انگلیس، شرف دارد و باز عاقلان دانند که من چه می‌گویم.






۱۰.۱.۹۱

وای به روزی که بگندد نمک

در کشور ژاپن سه نفر روز پنجشنبه ۲۹ مارس به دار آویخته شدند. این افراد به جرم قتل محکوم به اعدام شدند.

و این در حالی‌ است که آخرین بار حکم اعدام در سال ۲۰۱۰ در مورد دو نفر اجرا شد. یک مرد ۵۹ ساله که با آتش کشیدن یک جواهر فروشی باعث کشته شدن ۶ نفر شد، و دیگری مردی ۳۳ ساله به جرم کشتنِ ۲ نفر و زخمی کردنِ ۲ نفر دیگر به اعدام محکوم شد.

وزیر قوهٔ قضایی ژاپن در گفتگویی با روزنامه گاردین، گفت که ۱۳۲ نفر دیگر نیز به اعدام محکوم شده‌اند و پروندهٔ آنها در جریان است.

البته مقامات ژاپنی، در حال حاضر بشدت در حال مذاکره و بحث در باره ی قانون اعدام هستند.




من نمیدونم فلسفه اعدام را چگونه تعریف میکنند، ولی‌ اگر اعدام برای این است که درس عبرتی برای جامعه و دیگر خلافکارها باشد، تجربه اجتماعی و علم جامعه شناسی‌ میگه که این کار نه تنها باعث به وجود آمدن درس عبرت نمی‌شود بلکه بر عکس یکی‌ از عوامل ایجاد خشونتِ افسار گسیخته و کنترل نشده در جامعه نیز هم همین مقولهٔ اعدام است. و این رو اگر آخونده عقب مونده نداند، جای تعجب نیست، ولی‌ ژاپنی‌ها که بعد از زلزلهٔ ۹ ریشتری آنچنان فرهنگ متمدن انسانی‌ را در چشم دنیا به نمایش گذشتند، دیگر چرا؟
در ضمن، کشور ژاپن به این معروف است که مردمی بسیار حساس، با آبرو و شریف دارد که با کوچکترین بی‌ آبرویی و ننگی که در زندگی‌ اجتمایشان پیش آید دست به خودکشی‌ میزنند، یعنی‌ مرگ را شریف می‌دانند و در انتخاب بین مرگ و زندگی‌ حقارت بار، مرگ را ترجیح میدهند.

سوال اینجاست که اگر مرگ شریف است پس چگونه است که انسان‌های خلاف کار و نادرست را به جای مجازات کردن به این افتخار نائل میکنند؟


من که سر در نیاوردم.




یکی‌ بر سر شاخ , بن می‌برید

تو میتوانی‌ همه چیز را انکار کنی‌ بجز خودت را.

تو نمیتوانی‌ گرسنگی را انکار کنی‌،
نمیتوانی‌ تشنگی را انکار کنی‌،
نمیتوانی‌ سکس را انکار کنی‌،
نمیتوانی‌ احتیاج بدوست داشتن و دوست داشته شدن را انکار کنی‌ ،
نمیتوانی‌ خودت راانکار کنی‌.


تو میتوانی‌ همه چیز را انکار کنی‌، بجز غرایز واحتیاجات طبیعی خودترا. واگر اینکار را کردی، یعنی‌ برسر شاخه‌ای نشسته‌ای و تنه درخت را میبری.

تا احمق در جهان است، انگلیس در نمی‌‌ماند


یکی‌ از شاهکار‌های خبرگزاری بی‌ بی‌ سی‌ در این روز ها، انجام یک همه پرسی‌ در مورد بزرگان ایران زمین میباشد و اینکه کدام یک از اینها نزد ایرانیان عزیزتر و مهمتر هستند. این کار از این بابت شاهکار محسوب میشود، که با یک تیر چندین هدف مهم و اساسی‌ را میزند، چرا که دولت مکّار انگلیس یک بار دیگر برای تحقیر ایرانیان و مردان بزرگشان، برای ایجاد اختلاف بین ایرانی‌ ها، برای به تمسخر کشیدن هوش و فهم ایرانی‌ها، با یک بازی بچگانه و همه پرسی‌ مسخره، لیستی از مردان بزرگ دنیا که اتفاقا ایرانی‌ هستند را در کنار هم قرار داده است تا هم آنها را در حد یک مسابقه احمقانه پایین آورد، هم هوش ایرانی‌‌ها را در مقابل یک سوال احمقانه به بازی گرفته و سپس کنار بشیند و مثل همیشه به حماقت ایرانی‌‌ها بخندد، و هم ایجاد اختلاف و پراکندگی بین ایرانیان را شدیدتر کرده و از این راه برای خود و نوکرانش، لقمه‌های چرب تری تهیه نماید.
و هم از این راه زمینه، فضا و امکان برای تحقیر و توهین به بزرگان ایران زمین، و در نتیجه توهین به ایران و ایرانی‌، را برای نوکرانش آماده سازد.



 و چقدر تاسف آور است که میبینیم برخی‌ از هموطنان ما، این روزا دوباره در دام این مکار بی‌شرم افتاده اند و در این همه پرسی‌ که جز توهین و تحقیر ایرانی‌ هدف دیگری ندارد، دست و پا میزنند.
و از آن تاسف بار تر این است که به این وسیله این پیام را به دنیا و به ایرانی‌ میدهد که تا این حد ما را احمق و بی‌فکر میداند که به خودش اجازه انجام این گستاخی را میدهد.




۹.۱.۹۱

مغروق لحظه‌های فراموشی


در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم بچشم باز نمیآید
اندوهگین و غمزده میگویم
شاید ز روی ناز نمیآید

چون سایه گشته خواب و نمیافتد
در دامهای روشن چشمانم
میخواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه‌های نبض پریشانم

مغروق این جوانی معصومم
مغروق لحظه‌های فراموشی
مغروق این سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و همآغوشی

می‌خواهمش دراین شب تنهائی
با دیدگان گمشده دردیدار
با درد، درد ساکت زیبائی
سرشار از تمامی خود سرشار

میخواهمش که بفشردم بر خویش
بر خویش بفشرد من شیدا را
بر هستیم بپیچد، پیچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را

در لابلای گردن و مو‌هایم
گردش کند نسیم نفسهایش
نوشد، بنوشدم که بپیوندم
با رود تلخ خویش بدریایش

وحشی و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله‌های سرکش بازیگر
درگیردم، بهمهمه درگیرد
خاکسترم بماند در بستر

در آسمان روشن چشمانش
بینم ستاره‌های تمنا را
در بوسه‌های پر شررش جویم
لذات آتشین هوسها را

می‌خواهمش دریغا، میخواهم
می‌خواهمش به تیره، به تنهائی
می‌خوانمش بگریه، به بی‌تابی
می‌خوانمش بصبر، شکیبائی

لب تشنه میدود نگهم هردم
در حفرههای شب، شبی بیپایان
او آن پرنده، شاید میگرید
بربام یک ستاره سرگردان.

فروغ فرخزاد



باید دل‌ رو به دریا داد


اون روزا ما دلی داشتیم
واسه بردن جونی داشتیم
واسه مردن کسی‌ بودیم
کاری داشتیم
پائیز و بهاری داشتیم
تو سرا ما سری داشتیم
عشقی‌ و دلبری داشتی
به یک دریای طوفانی
دل ما رفته به مهمانی
باید پارو نزد وا داد
باید دل‌ رو به دریا داد
خودش میبردت هر جا دلش خواست
به هر جا برد، بدون ساحل همونجاست
به امیدی که ساحل داره این دریا
به امیدی که آرم می‌شه تا فردا
به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی‌ داره
به عشقی‌ که نمی‌بینی شبهاشو بی‌ ستاره
دل ما رفته مهمانی
به یک دریای طوفانی.

شعر ترانه‌ای از سیاوش قمیشی





یک پرتقال کوکی ........A Clockwork Orange

فیلم یک پرتقال کوکی، که در سال ۱۹۷۱ در انگلستان ساخته شد، را میتوان انقلابی در صنعت سناریو نویسی سینما دانست، این فیلم که محصول شرکت برادران وارنر میباشد به وسیله استنلی کوبریک ساخته شده است و آنچنان بر جامعه آن زمان انگلستان و بخصوص جوانان، اثر گذاشت که تا زمانی‌ که کارگردان فیلم زنده بود، از پخش آن در انگلستان جلوگیری کرد و بعد از مرگ وی اکران آن در انگلستان آزاد شد.



داستان فیلم در بارهٔ گروهی اراذل و اوباش است که بیرحمانه دیگران را مورد ضرب و شتم قرار میدهند و عاقبت رئیس این گروه به خاطره کشتن زنی‌ به زندان می‌افتد و در آنجا وی را با روش روان درمانی جدیدی که برای اینجور خلافکارن ابداع شده است، مورد معالجه قرار میدهند. و ماجرای وی بعد از آزادی از زندان همچنان پی‌ گیری میشود و نتیجه این روش درمانی مورد مطالعه قرار می‌گیرد.






۸.۱.۹۱

یین و یانگ ...... Yin and yang

یین و یانگ (چینی ساده‌شده: 阴阳، چینی سنتی: 陰陽) مفهومی است در نگرش چینیان باستان به نظام جهان. یین و یانگ شکل ساده‌شده‌ای از مفهوم یگانگی متضادها است.


از دیدگاه چینیان باستان و تائوباوران، در همهٔ پدیده‌ها و اشیاء غیر ایستا در جهان هستی، دو اصل متضاد ولی مکمل وجود دارد.

یین و یانگ نشان دهنده قطب‌های مخالف و تضادهای جهان هستند. البته این بدان معنا نیست که یانگ خوب است و یین بد است (در حقیقت این تحریفی نادرست است). بلکه یین و یانگ مانند شب و روز یا زمستان و تابستان بخشی از چرخه هستی هستند. وقتی تعادل و احساس خوبی به وجود می‌آید که تعادل بین یین و یانگ برقرار باشد. نقطه‌های متضادی که داخل شکل یین و یانگ دیده می‌شود به این مفهوم است که یین وقتی به حداکثر خودش برسد، و می خواهد تمام شود در درونش یانگ را دارد و وقتی هم که ینگ می خواهد به حداکثر خود برسد در درونش یین را دارد. یعنی وقتی یکی تمام می‌شود، دیگری در درونش رشد می‌کند و این چرخه ادامه پیدا می‌کند.

یین و یانگ به ترتیب نام اصل‌ها یا نیروهای مکمل مادینه و نرینهٔ جهان در فلسقهٔ ذن و تائوئیسم است که همهٔ وجوه زندگی را در بر می‌گیرد. یین در لغت به معنای سمت سایه گرفتهٔ تپه است و یانگ سمت آفتاب‌رو. یین معمولاً مترادف زمین شمرده می‌شود که تاریک و سرد است و هر چیز بدی به آن نسبت داده می‌شود و یانگ مترادف آسمان است و روشن و گرم و خوب شمرده می‌شود.

هیچ چیزی کاملا یین یا کاملا یانگ نیست. مثلا آب سرد در مقابل آب جوش یین است ولی در مقابل یخ یانگ است.
یین و یانگ کاملا به هم وابسته اند و هیچ کدام بدون دیگری نمی‌توانند وجود داشته باشند. نور بدون تاریکی معنی ندارد.
یین و یانگ می‌توانند خودشان تقسیم شوند به یین و یانگ: مثلا گرم در برابر سرد ینگ است ولی گرم خود تقسیم می‌شود به داغ (ینگ) و ولرم (یین)، سرد نیز خود تقسیم می‌شود به خنک (ینگ) و بسیار سرد (یین)






یانگ       یین
راست     چپ
اعداد فرد اعداد زوج
متحرک   ثابت
سختی   نرمی
زاویه دار منحنی
سبکی   سنگینی
گرما  سرما
روشنایی تاریکی
آسمان زمین
آتش آب
کوه دره
تیز کُند
بالا پایین
جلو عقب
روح بدن
پُر   خالی
مردانگی زنانگی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


روح با علمست و با عقلست یار ..... روح را با تازی و ترکی چه کار


سطری از شعر است که نباید به یاد آورم
خیابانی‌است که برای پاهایم ممنوع است
آینه‌ای است که درست در آخرین دم مرا دیده‌است
دری است که آن را بسته‌ام تا پایان جهان
در میان کتاب‌های کتاب‌خانه‌ام
از آن‌هایی که با من‌اند
هستند کتاب‌هایی که هرگز آن‌ها را نباید بازکنم.
شعر موزه از بورخس



خمش باش خمش باش در این مجمع اوباش 
مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز مولا
کلیات شمس



به لبهایم مزن قفل خموشی
که در دل قصه ای ناگفته دارم
ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم

بیا ای مرد، ای موجود خودخواه
بیا بگشای درهای قفس را
اگر عمری بزندانم کشیدی
رها کن دیگرم این یکنفس را

منم آنمرغ، آنمرغی که دیریست
بسر اندیشه پرواز دارم
سرودم ناله شد در سینه تنگ
بحسرتها سرآمد روزگارم

بلبهایم مزن قفل خموشی
که من باید بگویم راز خودرا
بگوش مردم عالم رسانم
طنین آتشین آواز خود را

بیا بگشای در تا پرگشایم
بسوی آسمان روشن شعر
اگر بگذاریم پرواز کردن
گلی خواهم شدن در گلشن شعر

لبم بوسه ی شیرینش از تو
تنم با بوی عطرآگینش از تو
نگاهم با شررهای نهانش
دلم با ناله خونینش از تو

ولی ای مرد، ای موجود خودخواه
مگو ننگ است این شعر تو ننگ است
برآن شوریده حالان هیچ دانی
فضای این قفس تنگ است، تنگ است

مگو شعر تو سرتا پا گناه ست
از این ننگ و گنه پیمانه ای ده
بهشت و حور و آب کوثر از تو
مرا در قعر دوزخ خانه ای ده

کتابی، خلوتی، شعری، سکوتی
مرا مستی و سکر زندگانیست
چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودانیست

شبانگاهان که مه میرقصد آرام
میان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و من مست هوسها
تن مهتاب را گیرم در آغوش

نسیم از من هزاران بوسه بگرفت
هزاران بوسه بخشیدم بخورشید
در آن زندان که زندانبان تو بودی
شبی بنیادم از یک بوسه لرزید

بدور افکن حدیث نام، ای مرد
که ننگم لذتی مستانه داده
مرا میبخشد آن پروردگاری
که شاعر را، دلی دیوانه داده

بیا بگشای در تا پر گشایم
بسوی آسمان روشن شعر
اگر بگذاریم پرواز کردن
گلی خواهم شدن در گلشن شعر.

شعر عصیان- فروغ فرخزاد

۷.۱.۹۱

جهان ز آتش پرستی‌ شد چنان گرم .... که بادا زین مسلمانی ترا شرم. نظامی


آنچه امروز سرزمين ايران مي ناميم تنها بخش مرکزي سرزمين بزرگ ايران است که حدود 20,000 سال تمدن شناخته شده‏اش آن‏را به مهد تمدن بشري تبديل کرده است.
اطلاعات باستان شناسی‌ که از شهر درینکویو در ترکیه به دست آمده است، بر این نکته تایید دارد که قدمت آرم فروهر و در نتیجه وجود اهورامزدا و تمدن ایرانی‌ به پیش از دوران یخبندان بزرگ زمین یعنی‌ ۱۸،۰۰۰ سال پیش می‌رسد. رجوع شود به لینک زیر:

http://www.adambarfii.com/2011/12/blog-post_22.html


http://www.youtube.com/watch?v=CxZKV8lCvzs&feature=player_embedded

ويژگي‏هاي منحصر به فرد اين سرزمين عظيم از جمله درياهاي خروشان خزر، سياه، آرال و عمان و خليج فارس؛ کوه‏هاي سر به فلک کشيده و در هم تنيده سلسله جبال البرز زاگرس و دامنه‏هاي آلپ از غرب و هيماليا از شرق و فلات‏ها و جنگل‏هاي انبوه در کنار کوير‏ها و دشت‏هاي وسيع آن‏ را به جايگاهي مناسب براي شکل گيري افسانه‏ها و اساطير بشري تبديل کرده است.

هزاره دوم پيش از ميلاد شايد براي ارائه تحقيقات موثق دوره‏‏اي مناسب‏تر از قبل از آن باشد.  شواهد باستان شناسي بسياري در دست داريم که ويژگي‏هاي آن تمدن را براساس باورهاي اساطيري آرياييان تبيين و توجيه مي‏کند و همين دستاوردهاست که طي سه هزار سال قبل از ميلاد مسيح در ايران نضج گرفته و کم ‏کم در کالبد فرهنگ ايراني ماندگار شده است.



بيشتر اطلاعات ما از تصورات و پندارهاي ايران باستان، خدايان و اهريمنان و طبقات روحاني در متون مذهبي زردتشتيان ثبت شده است.

زردتشت پيامبر کيش زردتشي خود شخصيتي اسطوره‏اي است و آنچه درباره او به احتمال مي‏توان گفت اين نکات است:

1- در اوستا نام او «زرثوشتر» و در پهلوي «زردشت» يا «زرتشت» است .

2- از خاندان « پسيتمان » بوده و نام پدرش «پوروشسب» و نام مادرش «دغدو » روايت شده.

3- احتمالاً اهل خوارزم يا آسياي ميانه يا کمي‏دورتر بوده است.

4- در باره معناي نام او مقدمه‏اي کوتاه لازم است و آن اينکه در عهد باستان سه حيوان بين ايرانيان بسيار ارزش‏مند بوده‏اند و علت آن هم‏ راهوار بودن و مفيد بودن آنهاست يعني: اسب، گاو و شتر و براساس رسمي که در جامعه بوده است و درک آن براي مردم معنا‏ گرايي امروز کمي سخت شده است، اهل آن زمان نام مردمان را براساس ويژگي‏هاي اين سه حيوان برمي‏گزيدند و نام‏هاي خود را با پسوند يا پيشوندهايي که به نام اين سه حيوان مرتبط بوده انتخاب مي کردند براي مثال معناي نام پدر زردتشت به معناي دارنده اسب سياه و سفيد يا خاکستري است و معناي نام مادر زردتشت به معناي دوشنده شير گاو مي‏باشد.



جالب است بدانيد که ريشه کلمه «دوشيزه» نيز همان مادر زردشت يا «دغدو» ذکر شده است. براساس لغت‏شناسي پهلوي و اوستايي نام خود زرتشت به معناي «دارنده شتر زرگون» است که البته کساني آنرا به اين صراحت نپذيرفته‏‏اند اما بي‏شک از ميان احتمالات ياد شده همين معني موثق‏تر است.

5- دوره زندگي زردتشت نيز مانند ديگر ويژگي‏ها حتمي‏ نيست اما نزديک‏ترين احتمال بين سال‏هاي 2400 تا 2700 پيش از ميلاد آمده که با اين حساب وي پیش از دو پيامبر يعني موسي و عيسي مي‏زيسته است و شايد شباهت‏هاي موجود بين بعضي از متون زردشتي و مباني يهود بي‏حساب نباشد!

6- بنابر روايات گوناگوني که در شاهنامه فردوسي هم ذکر شده زرتشت را در بلخ به قتل رساندند.



کتابي که از وي بين ما به جاي مانده است. «اوستا» است که مهمترين نکات درباره آن ازين قرار است:

1- اين کتاب به دست موبدان حفظ شده است

2- اولين سند درباره نوشته شدن اوستا از نوشته شدن آن با طلا بر روي پوست گاو حکايت مي‏کند که اين نسخه مهم به دست اسکندر به آتش کشيده شده است. پس از آن بخش‏هايي در دوره پارتيان تا قرن اول و دوم ميلادي بازنويسي شد اما نهايتاً اولين نسخه کامل اوستا در قرن ششم ميلادي يعني دوره ساسانيان تدوين شد

اوستاي کنوني که بعضي آنرا تنها بخشي از کتاب اصلي اوستا مي‏دانند به بخش‏هاي زير تقسيم مي‏شود:

الف: يسنا: مجموعه‏اي از ادعيه است.

ب: گات‏ها: سرودهاي زردتشت پيامبر.

ج- ويسپرد؛



د: ونديداد: مجموعه قوانيني عليه «ديوان»

خرده اوستا : يشت‏ها يا سرودها که بسياري از اسطورهاي کفر کيشي ما قبل زردتشت در آن توصيف شده‏اند.

 آن‏دسته از اسطوره‏هاي بخش «يشت» ها متعلق به دوران ماقبل زرتشت است و در آن خدايان و ديوان و قهرمانان اساطيري معرفي مي‏شوند و همين‏طور به کردارهاي قهرمانانه خدايان و نيروهاي خير عليه ديوان و نيروهاي شر پرداخته مي‏شود.



 ما براي صحه گذاشتن بر اطلاعات اساطيري ايران «تمام قد» مديون «فردوسي» هستيم که باقي ماندن بسياري از آن داستان‏ها را براي ما تضمين کرد و شاهنامه او در طي قروني که شايد خود اوستا به عنوان سندي ايراني مهجور بود فرهنگ ايران را با ملاحت و تقدس اخلاقي خود فردوسي در خانواده‏هاي ايراني استوار ساخت.


تصحیح و ویرایش متنی برگرفته از سایت دانشجو

انسان ز سفر جهان گرفته ست ... A Trip to the Moon or Voyage to the Moon


A Trip to the Moon or Voyage to the Moon
انسان زسفر جهان گرفته ست .... ماه از سفر آسمان گرفته ست!

فیلم "سفر به کرهٔ ماه " اولین فیلم سیاه و سپید، صامت و تخیلی‌ ساخته شده در سال ۱۹۳۲ میباشد. فیلم ۱۴ دقیقه طول می‌کشد و با ۱۶ فریم در ثانیه ساخته شده است که در زمان خودش استاندارد برای فیلم سازی بوده است. و در آن از جلوه‌های ویژهٔ سینمایی، انیمیشن‌های نواورانه از جمله فرود سفینه فضایی در چشم ماه، استفاده شده است.

فیلم صامت و تخیلی‌ سیاه و سپید سفر به کرهٔ ماه از دو داستان بسیار محبوب آن زمان، یعنی‌ داستان " از زمین تا ماه " اثر ژول ورن و دیگری "اولین مردان در ماه "، اثر ه گ ولز
( Jules Verne's From the Earth to the Moon and H. G. Wells' The First Men in the Moon)، الهام گرفته شده است. و توسط جرج ملیس (Georges Melies ) فرانسوی، نوشته و کارگردانی شده است، البته برادر وی گستون (Gaston )، نیز در ساخت این فیلم با وی همکاری کرده است. این فیلم در زمان خودش بسیار محبوب بود و مورد توجه مردم واقع شد.

این فیلم جز ۱۰۰ فیلم برتر ساخته شده در قرن ۲۰ میباشد. و در دو فیلم آرتیست
(The Artist ) که در سال ۲۰۱۲ اسکار بهترین فیلم را گرفت، و فیلم هوگو با تحسین قابل توجهی‌، از این فیلم نام برده شده است.



وقتی که من می‌خندم، تمام دنیا با من می‌خندد


زندگی تئاتر است،
داد سخن می‌دهی، توضیح می‌دهی؛
نقاب‌ها و اینجور چیزها،
و اغراق‌های الکی؛
همه‌اش سرگرمی، هیچ به جز یک بازی
- از آغاز تا پایان
یک بازیست!
زندگی تئاتر نیست، این‌ها واقعیت است؛
زندگی بالماسکه‌ای رنگارنگ نیست؛
زندگی سخت است، و باز هم زیبا؛
همه چیز رنگ می‌بازد، رنگ می‌بازد مثل مرگ.
تو و من – تئاتری برای دو نفر!
تو و من!
تو – تو هیچوقت اشکی واقعی نریخته‌ای
دستِ بالا ابرویی بالا انداخته‌ای
حتی وقتی همه چیز بد باشد، هیچ چیز بد نیست
چون تو بازی می‌کنی
من قلبم را کف دستم پیش می‌آورم
زندگی را بر پایه سختی ساخته‌ام.
اما من آدم حسابی نیستم، فقط تویی
امشب ضیافت یک هنرمند است، تو حتما می‌روی
مهمان‌های بسیار، در اختلاط،
در حال لاس زدن و شادنوشی، حتما در حال رقص؛
آغار هر چه که باشد، پایان از راه می‌رسد!
و «به امید دیدار»!
من یک لحظه می‌ایستم تا شلوغ شود؛
دو چتور عرق، و بعد جیم می‌شوم؛
به سمت چشمه می‌روم، به آب می‌زنم
بیرون می‌آیم در حال خلق شعری معجزه آسا.
تو و من – تئاتری برای دو نفر!
تو و من!
تو – تو هیچوقت اشکی واقعی نریخته‌ای
دستِ بالا ابرویی بالا انداخته‌ای
حتی وقتی همه چیز بد باشد، هیچ چیز بد نیست
چون تو بازی می‌کنی
من قلبم را کف دستم پیش می‌آورم
زندگی را بر پایه سختی ساخته‌ام.
اما وقتی که من می‌خندم، تمام دنیا با من می‌خندد!

زندگی تئاتر نیست از ادوارد ستاچورا




Edward Stachura  (18 August 1937—24 July 1979)

ادوارد ستاچورا در سال ۱۹۳۷ به دنیا آمد و در سال ۱۹۷۹ از دنیا رفت. او شاعر، نویسنده، ترانه سرا و خواننده لهستانی‌ست که در دهه شصت میلادی به شهرت رسید. استاهورا در فرانسه به دنیا آمد و تا یازده سالگی که والدینش به لهستان بازگشتند، وطنش را نمی‌شناخت. خود او می‌نویسد: «وقتی یازده سالم بود، والدینم تصمیم گرفتند که دیگر وقت ترک فرانسه دوست داشتنی و بازگشت به لهستان دوست داشتنی‌تر است. آن وقت‌ها، هنوز معنای کلمه «نوستالژی» را نمی‌فهمیدم. حالا دیگر می‌فهمم که چه غمی‌در آن نهفته است. از چیزهایی که می‌خواندم و می‌شنیدم به نتیجه رسیده بودم که گرگ‌ها بر تمام خاک لهستان پنجه افکنده‌اند. در نوامبر ۱۹۴۸ به لهستان آمدیم. درست است من اصلا گرگی ندیدم، اما انتظارش را نداشتم که اینقدر کم نا امید بشوم.» از او چهار دفتر شعر، سه مجموعه داستان کوتاه، دو رمان، یک مجموعه مقالات و البته، اثر آخر عمرش با عنوان «فابیولای نژادی: قطعه‌ای در باب اگوییسم» به جای مانده است و ترجمه‌هایی از آثار نویسندگان و شاعران اسپانیایی و فرانسوی زبان از جمله خورخه لوییس بورخس که به محبوبیت او می‌افزودند. در دهه هفتاد میلادی، به دنبال کسب شهرتی بین المللی، همواره برای شرکت در مجامع مختلف بین المللی و دریافت جوایز ادبی در سفر بود، اما از سال ۱۹۷۸، ناراحتی‌های روانی او تشدید شد: اقدام به خودکشی در کنار خط آهن؛ دوران مداوا در آسایشگاهی روانی؛ و خاتمه دادن به زندگی در آپارتمان شخصی در ورشو. ستاچورا تا چهار روز قبل از مرگش دفتر یادداشت‌های روزانه‌اش را می‌نوشت.



ترانه‌ای از ستاچورا در یوتیوب

۶.۱.۹۱

سیزده بدر...... دزدی که نسیم را بدزدد دزد است



در بارهٔ روز ۱۳ فروردین و فلسفهٔ آن، دکتر الهی قمشه‌ای که به دست اراذل و اوباش رژیم در خانه ش و همراه با همسرش به قتل رسید چنین می‌‌گوید:

سلیمان فرزند داود،انگشتری داشت که اسم اعظم الهی برنگین آن نقش شده بود و سلیمان به برکت آن اسم اعظم الهی ، دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود، چنانچه برای او قصر و ایوان و جام ها و پیکره ها میساختند (قرآن/ سبا /١٣) این دیوان، همان لشکریان نفسند که اگر آزادباشند، آدمی را به خدمت خود گیرند و هلاک کنند و اگر دربند و فرمان سلیمان روح در آیند، خادم دولتسرای عشق شوند . و این داستان سلیمان همان داستان جمشید شاه پارسی است که جهان را بنا نهاد و جام جم، و انگشتر جم، این پادشاه پارسی‌ مشهور است.

روزی سلیمان انگشتری خود را به کنیزکی سپرد و به حمام رفت. دیوی از این واقعه باخبر شد. فوراً خود را به صورت سلیمان درآورد و انگشتر را ازکنیزک طلب کرد . کنیز انگشتری به وی داد و او خود را به تخت سلیمان رساند وبر جای او نشست و ادعا کرد که او سلیمان است و خلق از او پذیرفتند ( از آنکه ازسلیمانی فقط ظاهری می دیدند.) و چون سلیمان از حمام بیرون آمد و از ماجرا خبر یافت ، گفت سلیمان حقیقی منم و آنکه بر جای من نشسته ، دیوی بیش نیست. اما خلق او را انکار کردند و گفتند ما عکس او را در ماه دیده ایم. و سلیمان که به حکومت و ملک و دنیا اعتنایی نداشت و درعین سلطنت خود را"مسکین و فقیر"می دانست ، به صحرا و کناردریا رفت و ماهیگیری پیشه کرد. حافظ می گوید:


دلی که غیب نمایست و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود،چه غم دارد؟


اما دیوچون به تلبیس و حیل بر تخت نشست و مردم انگشتری با وی دیدند و ملک براو مقرر شد، روزی از بیم آنکه مبادا انگشتری بار دیگر به دست سلیمان افتد ،آن را در دریا افکند تا به کلی از میان برود و خود به اعتبار پیشین بر مردم حکومت کند. چون مدتی بدینسان بگذشت، مردم آن لطف و صفای سلیمانی را دررفتار دیو ندیدند و در دل گفتند.


که زنهار از این مکر و دستان و ریو
به جای سلیمان نشستن چو دیو


بتدریج ماهیت ظلمانی دیو بر خلق آشکار شدوجمله دل از او بگردانیدند و درکمین فرصت بودند تا او را ازتخت به زیر آورند و سلیمان حقیقی رابه جای اونشانند که به گفته ی حافظ :


اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل ، دیو سلیمان نشود
و
بجز شکر دهنی ، مایه هاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم از سلیمانی


و به زبان مولانا :
خلق گفتند این سلیمان بی صفاست
از سلیمان تا سلیمان فرق هاست


و در این احوال ، سلیمان همچنان بر لب بحر ماهی می گرفت . روزی ماهی ای رابشکافت و از قضا ، خاتم گمشده را در شکم ماهی یافت و بر دست کرد .سلیمان به شهر نیامد ، اما مردم از این ماجرا با خبر شدند و دانستند که سلیمان حقیقی با خاتم سلیمانی ، بیرون شهر است.


پس در سیزده نوروز بر دیو بشوریدند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را به تخت باز گردانند . و اینروز ، بر خلاف تصور عامه ، روزی فرخنده و مبارک است و به حقیقت روز سلیمان بهار است . و نحس برای کسی است که با دیو بسازد و در طلب سلیمان از شهربیرون نیاید .

و شاید رسم ماهی خوردن در شب نوروز ، تجدید خاطره ای از یافتن نگین سلیمان و رمزی از تلاش انسان برای وصول به اسم اعظم عشق باشد که با نوروز و رستاخیزبهار همراه است و از همین روی ، نسیم نوروزی نزد عارفان همان نفس رحمانی عشق است که از کوی یار می آید و چراغ دل را می افروزد :


ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بیفروزی


ما همه فانی و او پا برجاست.. عشق را می گویم.. بی گمان عشق خداست..
در انتشار آنچه خوبیست و ردی از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید.


استاد اللهی قمشه ای


البته انگشتری سلیمان در واقع همان «خاتم جم»، «خاتم جمشید»، «انگشتری جم» و «انگشتری جمشید» است و آنچه را که به سلیمان نسبت میدهند، در واقع مربوط به جمشید پادشاه اسطوره‌ای ایران است.


و چون بعد از هجوم اعراب و تحمیل اسلام به عنوان دین به ایرانیها، بردن نام ایران، تاریخ ایران، اسطوره‌های ایران و کلا هر چه که نشان و نماد ایرانی‌ در آن تجلی‌ داشته است، همیشه جرم محسوب می‌شده و مجازات داشته است، در نتیجه ایرانی‌ها برای زنده نگاه داشتن پیشینه خودشان مجبور شدند، آنها را به مذهب تحمیلی نسبت بدهند. این داستان هم در واقع داستان جمشید است که دیوان را به خدمت خودش داشت و آنها از او فرمان می‌بردند و جام جم و انگشتر جمشید و چشمهٔ آب حیات، از جمشید به ایرانیان به ارث رسیده است. و روز ۱۳ و کلا عدد ۱۳ در ایران نه تنها نحس نبوده، بلکه عدد مقدسی نیز به شمار میامده است.




موگل لن ( Mogollon)


موگل لن ( Mogollon) 
نامِ رشته ای در هنر عکاسی که در زمینه‌های مد، موسیقی، سرمقاله ها، مجلات، طراحی، فیلم‌ها و ویدئو‌ها از آن استفاده میشود. و در سال 2004 توسط فرانسیسکو لوپز و مونیکا براند با هدف جذب استعداد‌ها در این زمینه تاسیس شد.
 Mogollon