۸.۱۰.۹۱

بیاد فروغ، ساحلها هم خاموشند


شب پریشان میخرامد در خموشیهای ساحل
می‌تپد در سینه‌ام دل… تو می‌آیی تو می‌آیی

می‌تراود عطر بوسه از گل سرخ لبانت
میدرخشد دیدگانت… چه زیبایی چه زیبایی

میگشایی پرده راز با نگاهی پر زتشویش
من بگوشت میسرایم نغمه‌ای از غم خویش

در خموشیهای ساحل این منم تنهای تنها
خفته در آغوش رویا… چه رویایی چه رویایی

شب پریشان میخرامد در خموشیهای ساحل
می‌تپد در سینه‌ام دل… تو می‌آیی تو می‌آیی

می‌تراود عطر بوسه از گل سرخ لبانت
می‌درخشد دیدگانت… چه زیبایی چه زیبایی

شعر زیبای در خموشی‌های ساحل از فروغ فرخزاد، این زن استثنایی‌ قرن ۲۰ ایران


هیچ نظری موجود نیست: