۱۷.۹.۹۱

در آن گلشن که گلچین در به روی باغبان بندد...... نمی‌دانم به امید چه بلبل آشیان بندد

غمش در نهانخانه ی دل نشیند
بنازی که لیلی به محمل نشیند
بدنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه ام ناقه در گل نشیند
خلد گر بپا خاری آسان بر آرم
چه سازم بخاری که در دل نشیند
پی ناقه اش رفتم آهسته ، ترسم
غباری بدامان محمل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
زبامی که بر خاست به مشکل نشیند
عجب نیست خندد اگر گل بسروی
که درین چمن پای در گل نشیند
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
الهی زلیخا عزیزت بمیرد
که یوسف به تخت تجمل نشیند
طبیب از طلب در دو گیتی میاسا
کسی چون میان دو منزل نشیند؟

ترانه سرا: طبيب اصفهانی



هیچ نظری موجود نیست: