۲۱.۹.۹۱

چنین بیدار و دریاوار ، تویی تنها که می خوانی


این شب است ، آری ، شبی بس هولناک
لیک پشت تپه هم روزی نبود
لیک پشت تپه هم روزی نبود

نغمه نیستم که بخوانی
قصه نیستم که بگویی
من درد مشترکم
مرا فریاد کن!
من درد مشترکم
مرا فریاد کن!

مهدی اخوان ثالث




درین شب ها ، درین شب ها
درین شب ها ، درین شب ها
درین شب ها
که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد

درین شب ها
که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد
درین شب ها
که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد
درین شب ها ، درین شب ها
که هر آیینه با تصویر بیگانه ست
و پنهان می کند هر چشمه ای
سرّ و سرودش را

چنین بیدار و دریاوار ، تویی تنها که می خوانی
تویی تنها که می خوانی ، چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که می خوانی ، که می خوانی
چنین بیدار و دریاوار ، تویی تنها که می خوانی
چنین بیدار و دریاوار ، چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که می خوانی

محمدرضا شفیعی کدکنی

هیچ نظری موجود نیست: