۱.۹.۹۱

فرقست میان آن که یارش در بر تا آن که دو چشم انتظارش بر در

سایـه ای دارم کـه از هــر آفتـابی خوش تـر است
گــر چـه جنس آفتــاب و سایــه از یـکـدیـگــر است
مــرز بنــدی بیـن احساس و هنــر منظــور نیست
نقش زر والاست وقتـی عهـــده دار زیــور است
شعــر را هـــرگــز نسنج ای آشنا بـا نظــم و نثــر
این دو عنـوان صدف دارند و آن چـون گو هـر است
پــارسی گــویــان چـه شیــریننـــد هنــگام سخـن
قندشان مثل عسل حلـوایشان چـون شکٌر است
واژه هــا مـــاننـــد دلهـــا نـــازک و رویــا یـی ا ند
بـــاغبــــان بـــاغ دل انــدیشـــه را بــرزیگــر است
نکتـــه ای آوردم از انــدیشــه ی سعـــدی بـه یـاد
آن کـه در قـول و غزل از جمع گل گویـان سر است


"فـرق بسیـار است بیـن آن کـه چشمــانش بــه در
وان کــه در منــزلـگــه مقصـود یـارش در بـر است "


مهــربــانــی را نبـــایــــد بـــرد ای یــاران ز یـــاد
راز مستـی هـای سـاقی جلوه گر در ساغر است


گــوش را ســرشــار از نجوای جان کـردیــم لیـک
دل دریـن غـو غـای شیــریــن بهتـرین بازیگر است

محمد روحانی (نجوا کاشانی)



هیچ نظری موجود نیست: