۶.۲.۹۱

شاید این دنیا، جهنم دنیای دیگریست


چیزی که هست به شیعیگری هر زمان رنگ دیگری زده شد. از همان زمانهای پیش یکدسته به تندروی برخاسته چنین گفتند، که در زمان ابوبکر و عمر و عثمان نیز علی‌ به خلافت سزاوارتر بود و آن سه تن ستم کرده‌اند که به جلو افتاده‌اند. اینرا گفته و از ابوبکر و عمر و عثمان ناخشنودی نمودند.

این نخست آلودگی‌ بود که شیعیگری پیدا کرد. چه راستی‌ آنکه پس از مرگ بنیانگذار اسلام، یاران او که سران مسلمانان شمرده میشدند، نخست به ابوبکر و سپس به عمر و سپس به عثمان خلافت داده بودند، و علی‌ ناخشنودی از خود نشان نداده بود و نبایستی دهد. در آن زمان که اسلام در شاهراره خود ‌بود، به هوس خلافت افتادن و دو دیرگی به میان مسلمانان انداختن، بیرون رفتن از اسلام شمرده میشد و پیداست که چنین کاری از علی‌ نسزیدی. همان امام علی‌ در زمان خلافت خود به مأویه می‌نویسد: " آن گروهی که به ابوبکر و عمر و عثمان دست داده، به من دست دادند و کسی‌ را نرسیدی که نپذیرد و گردن نگذارد. برگزیدن خلیفه مهاجران و انصار رأست. اینان هر کس را برگزیده امام نامیدند، خشنودی خدا نیز در آن خواهد بود."

این را نوشته میخواهد معاویه را نکوهش کند، که در برابر خلیفه ایستاده، و گناه او، و یا بهتر بگویم، بیرون شدنش را از اسلام، به رخش کشد.

کسیکه این نامه را نوشته چگونه توانستی در زمان ابوبکر و دیگران ناخشنودی نماید و ایستادگی نشان دهد؟

از آنسو، تاریخ نیک‌ نشان میدهد که علی‌ با آن سه تن با مهر و خشنودی زیست. چنانکه دختر دوازده سالهٔ خود ام کلثوم را به زنی‌ به عمر داد. در کشتن عثمان نیز در آشکار ناخشنودی نمود و پسر خود حسن را برای نگهداری عثمان به درون خانه او فرستاد.

شیعیگری از احمد کسروی